یک متن‌ ادبی مثل دیوان وحشی بافقی (ف 996 ق) ممکن است فراوان خوانده شود و دهها بار چاپ شود[1] اما خوانندگان خود را به اندازۀ دیوان حافظ به واکنش‌های معنایاب بر نیانگیزد و افق‌های تفسیری متفاوت ایجاد نکند. در تاریخ حیات دیوان وحشی نه شرحی می‌یابیم و نه تفسیری، نه نقدی و نه تقریضی، نه مُعارضی و نه مُنازعی. رمان‌های پرخوان سرگرم کننده در برابر بوف کور صادق هدایت چنین وضعیتی دارند. دیوان وحشی یا رمان‌های سرگرم کننده، سخنی تک معنا، ساده و واقعی است که به زبانی عادی و سر راست بیان شده است. معنا همان است که از ظاهر الفاظ بیرون می‌آید. سخن تک لایه است و از رمز و استعاره و تمثیل خالی است و از این رو نیازی به شرح و تفسیر ندارد.

آن متن ادبی که زیاد خوانده شود (مثلاً دیوان وحشی بافقی) ولی خواننده را به اندیشیدن واندارد و او را به چالش با متن و ساختن معنای تازه بر نیانگیزد در شمار متنهای معناگزار است. این متن که بیشتر به کار خواندن می‌آید، متنِ «خوانداری» است. مراد از متن خوانداری، نوشتاری است که «خواندن» آن ساده، روان و لذت‌بخش باشد. خواننده در برابر این نوشتار مُنفعل است، متن سبب انجام کاری نمی‌شود و خواننده را به تفسیر و تأویل بر نمی‌انگیزد. متن خوانداری، گزارندۀ پیام است و به روانی خوانده می‌شود. خواننده در روند خواندن آن با درنگ مواجه نمی‌شود و نیازمند شرح، تفسیر، تأویل و بازنویسی نیست. در برابر متن «خواندار»، اثر سخن‌آور یا «نویسار» قرار دارد. نویسار[2] اثری است که هر دیدگاه و آگاهی تازه‌ای را به گفتن و نوشتن می‌کشاند. خواندنش ساده نیست، تفسیر و تأویل می‌طلبد. با نظامهای موجود به چالش بر می‌خیزد.

با توجه به این دو گونه نوشتار می‌توان میان «متن ادبی» با «اثر ادبی» فرق گذاشت[3]: متن معناگزار و اثر معناساز. متن معناگزار، پیامِ شناخته و پیشینی را گزارش می‌کند و از خواننده چیزی جز خواندن نمی‌طلبد، پس خواندار است؛ اما اثر معناساز، تأثیر گذار است، نویسار است؛ مفاهیم تازه‌ای می‌سازد و آنها را در خود پنهان می‌کند. خواننده را به کشف و ساختن آن معانی می‌کشاند. در این بازی پنهان و آشکار، خواننده را به یافتن و حتی ساختن معنی بر می‌انگیزد و تقاضای نوشتن می‌کند.

رده‌بندی متن به خواندار و نویسار، ناظر به متنهای پر خواننده است؛ اما متن سومی هم هست که بعد از تولدش چندان خوانده نشده و «خفته» است. متن خفته در بایگانی کتابخانه‌ها نگهداری می‌شود و شاید نامی از آن در تاریخ ادبیات بیاید. البته ممکن هست روزگاری در گذشته در جایی خوانده می‌شده یا در آینده خوانده بشود اما بیشتر تاریخ حیاتش به خاموشی و خفتگی گذشته است.

این دسته‎بندی معیار قابل سنجشی برای ارزیابی حیات تاریخی و اجتماعی متون ادبی به دست می‌دهد. حتی با آمار و ارقام می‌توان میزان تأثیرات اجتماعی و فرهنگی متن را اندازه‌گیری کرد. اگر تاریخ خوانشها و تفسیرهای متون فارسی را بررسی کنیم شاهکارهای ادبیات فارسی (شاهنامه، مثنوی، حافظ و خاقانی) در بالای هرم نویسارهای ادبی ما هستند؛ میزان تفسیرها و نقدها بر آنها ‎بیش از دیگر متون است. از این منظر آن آثار پر مکالمه‌ترین آثارند. آنها به معنی دقیق کلمه «اثر» هستند؛ یعنی مؤثرند و اثرگذار. تأثیرات به جا مانده از دیوان حافظ نشان از آن دارد که آن متن «اثر»تر از متنهای همگونه و همزمان خود (دیوان خواجو و عماد فقیه و سلمان ساوجی) است .

آنگاه که سه گونه متن‌ِ خفته و خوانداری و نویساری بر اساس حیات تاریخی‌آنها از هم بازشناخته شود می توان به بررسی دلایل تأثیراتِ آثار نویساری پرداخت.

سرشت معناساز و ساختارشکنِ نویسارها یکی از  دلایل فربهی حیات تاریخی آنهاست. نویسار هم ساختارهای خود را می‌شکند و هم نظم‌های موجود تاریخ فرهنگی را. صناعات بلاغی که نقش ساختار شکنی دارند در خواندارها کمتر نقش ایفا می کنند. هویت‌های تاریخی، فرهنگی و باورهای ایدئولوژیک نیز در نویسارها حضور پر رنگ دارند. وجود این عناصر سبب می‌شود تا نویسار در برابر هویت‌های دیگر بایستد و آن‌ها را به سخن وادارد. هویت‌ها و گفتمان‌ها در گذر تاریخ پیوسته در حال ستیز و رویارویی هستند. مثلاً در تاریخ معاصر ما شاهنامه‌ی فردوسی که حامل هویت ایرانی است محققان بسیاری را از گروه‌ها و طبقات اجتماعی مختلف به سخن واداشته است. آثار صادق هدایت، نیز نظم‌ها و گفتمانهای موجود انسانی اجتماعی را به چالش کشیده و مردمان زیادی را به سخن واداشته است. اما دیوان وحشی، واگویه و حدیث نفسِ یک مرد عاشق وارفته و شکسته است. او را به نظم‌ها، نظام‌ها، هویت‌ها و ارزش‌های برساخته‌یِ انسان‌ها و اجتماعات کاری نیست و متقابلاً نظام‌ها و گروه‌های اجتماعی نیز به این شکلِ سخن کاری ندارند و خوانندگان عموماً  برای التذاذ شخصی آن را می‌خوانند.

بخش عمدۀ دیوانهای غزل فارسی مانند شعر وحشی بافقی، متنهای خوانداری هستند. گویی غزل که تولیدش در فرهنگ ایرانی انبوه است فضای مناسبی برای «سخن گفتن خاموش» و «تک گویی» یا حدیث نفس است. این گونه سخن تغزلی فضایی است برای حدیث نفس که نه نظمی را تهدید می‌کند و نه هویتی را به چالش می‌کشد. متنی است فقط برای گفتن و واگفتن.



[1] . دیوان وحشی بافقی در شمار پرفروش‌ترین دیوان‌های شاعران فارسی بوده است چنان که در چهار دهه‌یِ اخیر نزدیک به یک‌صد بار توسط ناشران مختلف نشر و بازنشر شده است. این امر نشان از پر خواننده بوده این اثر است.

[2]. واژۀ ‎«خواندار»  (به سیاقِ نوشتار، گفتار، رفتار) اسم است (ریشۀ ماضی + ار)؛ معنای مفعولی در ریشۀ ماضی «خواند» نهفته است؛ یعنی متن، مقروء است و فعل خواندن بر آن واقع می‌شود. اما واژۀ ‎«نویسار» (نویس+ار، مانند پرستار) صفت فاعلی است. این نوع متن، فاعلیت دارد یعنی می‎نویساند. مفهوم حال نیز در ریشۀ حال «نویس» مستتر است. در حال خواندن میل به نوشتن معنای تازه پدیدار می‌شود و خواننده را به معناسازی و تفسیر و تأویل وا می دارد.

[3]. رولان بارت در کتاب اس زد (1970)  دو اصطلاح  lisible (خواندنی) و  scriptible (نوشتنی) را برای دو نوع متن طرح کرده است. در انگلیسی به  readerly و writerly ترجمه کرده‌اند و در فارسی به متن  «خوانا» و «نویسا». در برخی منابع نیز دو اصطلاح text  (متن) و work  (اثر) هم برای این مفهوم طرح شده‌اند. در فرایند نگارش، «متن» یک بار نوشته می‌شود ولی «اثر» بارها و بارها دیگران را به نگارش وا می‌دارد. متن،خواننده را  منفعل و خاموش می‌خواهد، ولی اثر، او را فعال و أثرگذار می‌کند. می‌توان برای متن در فارسی، اصطلاح «خواندار» را پیشنهاد کرد و برای اثر «نویسار» را.