چند سالی است در رشتۀ زبان و ادبیات فارسی میل مُفرطی به برساختن گرایش‌های مختلف پدید آمده است. آنچه در ایجاد گرایش‌ها در رشتۀ ‏ادبیات فارسی رخ می‌دهد بعضاً با استانداردهای دانشگاهی تناسب ندارد. در گرایش‌سازی به ارکان لازم برای شکل‌گیری یک شاخۀ دانش توجه ‏نمی‌شود. برخی گرایش‌ها تنها به اعتبار موضوع (ادبیات عرفانی‌‌، غنایی‌‌، حماسی)‌‌، برخی به اعتبار نقش (ادبیات پایداری)‌‌، برخی به اعتبار شکل ‏‏(ادبیات روایی)‌‌، برخی به اعتبار زمان (ادبیات معاصر) متمایز شده‌اند. شرط لازم برای راه‌اندازی یک گرایش وجود منابع تخصصی کافی‌‌، ‏متخصصان زبده‌‌، زبان ویژه و کردارهای معین گفتمانی است. در دانشگاه برای تأسیس یک رشتۀ جدید علمی‌‌، نخست یک کرسی استادی ‏تأسیس می‌شود. صاحب این کرسی کسی است که در موضوع جدید دارای مرجعیت علمی است. او و شاگردانش به تحقیق در این ‏موضوع جدید می‌پردازند و دانش نوینی تولید می‌کنند. در اثر گسترش موضوع، ضرورت اجتماعی و اقبال به آن‌‌، دانشی جدید با برنامۀ ‏درسی معین، تشکیلات سازمانی با استاد و دانشجو شکل می‌گیرد.‏

مثلاً گرایش ادبیات غنایی - که برخی از دانشگاههای ایران در سطح دکتری دانشجوی می‌پذیرند - از اعتبار علمی چندانی برخوردار نیست. اصطلاح «ادبیات غنایی»‌‌، برای بازشناسی بخشی از ادبیات‌‌، مبهم است و به جای گره‌گشایی از کار انواع ادبی‌‌، دشواری می‌آفریند. در این ‏شاخه‌‌، کانون شناخت و موضوع اصلی قابل تعریف نیست. بسیاری از اغراض ادبی همچون عشق‌‌، عرفان‌‌، مدح‌‌، طنز و اقسام داستان در شمار ‏ادبیات غنایی هستند. ماجرای شعرغنایی در ادبیات غرب نیز، از منظر انواع ادبی نامشخص است. حد و مرزهای آن، موضوع و اهدافش به دقت ‏تعریف نشده است. آندره ولش در کتاب ریشه‌های شعر غنایی گفته است شعر غنایی را نمی‌توان یک گونۀ خاص شعری به شمار آورد زیرا ‏‏«شعر غنایی در نهایت بیشتر یک طرز متمایز از زبان (آرکائیک) سازمان‌بخش است تا یک ژانر ویژۀ شعری». ‏‎(Welsh, 1978: 21)‎‏.‏

(از کتاب درآمدی بر ادبیات‌شناسی،مبانی آموزش و پژوهش در ادب فارسی. آمادۀ انتشار)