گفت: اووووووووه!چقدر فكر و فلسفه و مكتب و جهانبيني، از مغز آدميزاد بيرون آمده!
گفتم: يعني همه از مغر آدميزاد تراويده؟
گفت: نميدانم.
گفتم: كداميك بهتر توانسته انسان و هستي را چنان كه هست تفسير يا توجيه كند.
گفت: به نظرم فيلسفههاي بزرگ كاريكاتورهاي بزرگي هستند كه هر يك فقط بخشي از هستي را بزرگ كرده و به رخ ما كشيده اند.
ايدهآليسم: در نقاشي خود از انسان و جهان، بخش آرماني ذهن ما ر ا بزرگ كرده
فرويديسم: آلتي بزرگ به تصوير كشيده كه سايهاش بر هستي و انسان افتاده
هرمنوتيك: مغلطهبازي و تأويلگري ما را در بوق و سرنا كرده
فمينيسم: هستي را به هيأت زني كشيده با شلاقي بر گردة مردي.
ساختگرايي: روحها را به شكل اسكلت ساختمان ميكشند.
ساختار شكني: پتكي دارد كه هر ساختاري را درهم ميشكند. ساختارهاي غالب و قطبهاي مسلط را
فلسفة تحليلي: زباني به عظمت اورست دردهان بشريت ديده است.
رمانتيسيسم: قلبي به اندازه وال و نهنگ در سينة بشر ميبيند، ليز و پر احساس
سوسياليسم: كاريكاتوري كشيده به نام عدالت. جيبهاي همة مردم را به شكل ظروف مرتبطه تصوير كرده.
سوررئاليسم : حيات را بستر يك خواب پر تلاطم و رؤياي رنگين ميبيند كه در آن ديوانگان عاقلانند.
صوفيسم: نقطةكوچكي كشيده به اندازة خردل به نام «دل»، خدا را و انسان را و هستي را ميخواهد در آن نُقَيطة سياه ببيند! آن را سويداي وجود و مركز معرفت ميخواند.
ناتوراليسم: زندگي را به شكل يك دالان تاريك پر فاضلاب نقاشي كرده كه موش و وزغ و پلنگ و خرگوش، ماهي و سگ و شغال و انسان در آن ميلولند و همديگر را مي خورند!
راسيونالسيسم : عقل را گنده كردند به هيأت صخرهاي صلب و ستبر.
نيهليسم: جمجمهاي كشيده به شكل زمين، پوك و توخالي.
+ نوشته شده در سه شنبه ۹ بهمن ۱۳۸۶ ساعت 23:41 توسط محمود فتوحی رودمعجنی
|