رودماهگان یا رودمَعْجَن ؟

بررسی ریشۀ جای نامها (نام مکانها) هر چند شوق ­انگیز و نشاط بخش است اما کاری است دشوار که گاه جوینده را به بیراهه می­برد. این جستار گام نخست در راه شناسایی و اشتقاق نام زادگاهم رودمعجن از توابع تربت حیدریه است.

نام زادگاهم «رودمعجن» که در شناسنامه، گواهینامه، گذرنامه، قباله‌نامه، دانشنامه به دنبال نام خانوادگی‌ام می‌دود و همگان بنادرست می‌خوانندش، دیرگاهی است که مرا به اندیشه واداشته که این نام را چه کسانی و چرا بر این کوهسار خوش آب و هوا نهاده‌اند؟ تنها سخن مکتوبی که در باره‌ی نام ‌زادگاه من دیده می‌شود چند سطری است که دکتر شفیعی کدکنی در کتاب قلندریه در تاریخ (1386: ص 545) به مناسبتی درباره‌ی نام رودمعجن نوشته است: روستایی است در همسایگی کدکن. ایشان درباره‌ی دگرگونی واژه‌ی «معجن» گمانه‌هایی طرح کرده‌اند. از این جمله که رودمعجن باید «رودماجن» یا «مجن» باشد و در بخش بسطام در شهرستان شاهرود روستایی به نام مُجن و موجان داریم (شفیعی کدکنی، 1386: ص 545).

1)‌ ابوالمعجن سردار افسانه‌ای امام علی (ع)

ابوالمَعْجَن شخصیتی افسانه­ای: وقتی دانش‌آموز دبیرستان غفاری تربت حیدریه بودم شاید سالهای 1360 شمسی یکسره از دیگران معنای نام رودمعجن را می‌پرسیدم. از پیرمردان و ریش سفیدان شنیده‌ام که «ابوالمَعْجَن» یکی از سرداران امام علی (ع) این سرزمین را فتح کرده و «رودمَعْجَن» از نام او گرفته شده است. آنها وجود طاق عس‌سوم (اسب سُم/ سُم اسب) در منطقۀ «پی سوم» دربی را گواهی برای سخن خویش می‌آورند. طاق پی‌سوم در کوههای دربی، یک فروریختگی کوه است به شکل جای‌پا یا رد سُم اسب که می‌گویند جای سم دلدل امام علی است. کسی هم می‌گفت دو سردار اما علی یک ابوالمعجن و دیگری ابوالجوق دو روستای رودمعجن و قلعه جوق را بنا کردند. این روایتها را از حاج شیخ محمد عیلامی (درگذشتة ‌1363ش)، شادروان حاج اسماعیل عبداللهی (درگذشتة 1384ش) و پدرم حاج نورالله فتوحی (متولد 1306 که دیر زیاد آن بزرگوار خداوند) شنیده‌ام.

ریشة ‌این باور در کتابی است به نام خاوران نامة «ابن حسام خوسفی» که افسانه‌های عامیانة ‌لشکرکشی و کشورگشایی امام علی در ایران را به سبک شاهنامه فردوسی به نظم کشیده است. ابن حسام خوسفی شاعر سدة نهم (درگذشتة 871 قمری ) از مردم روستای «خوسف» شهرستان بیرجند است. در منظومة خاوران نامه «ابوالمحجن» سردار امام علی قلمداد شده که کرمان و دیگر مناطق خراسان را با دلاوری فتح می‌کند. خاوران‌نامه یک مثنوی حماسی است در 22500 بیت که به وزن شاهنامه (فعولن فعولن فعولن فعل / بحر متقارب مثمن مقصور) سروده شده و در آن افسانه‌ها و داستان‌های خیالی از سفرها و جنگ‌ها و دلاوری‌های حضرت علی‌بن‌ابیطالب(ع) و یارانش مالک اشتر و ابوالمحجن در سرزمین خاوران، با شاه خاوران به نام «قباد» و شاهان بت‌پرست دیگر به نام «طهماس» شاه و «صلصال» شاه و سپاه دیوان و اژدها به نظم کشیده شده است.

 این که رودمَعْجَن برگرفته از نام آن سرداراست مولود ذهن افسانه‌پرداز عوام‌پسند است و به دو دلیل نمی تواند درست باشد: اول این که آن سردار نامبرده ، در خاوران نامه، ابوالمَعْجَن نیست بلکه «ابومحجن عمرو بن حنیف الثقفی»[2] (درگذشتة سال 28 قمری) است. وی در منابع تاریخ اسلام همه جا شاعری میخوارة و نامدار معرفی شده است (رک. ابن قتیبه، 1902، و طبقات ابن سلام جمحی، بخش شاعران قُرای عرب). و دوم آن که امام علی (ع) هیچگاه به ایران لشکرکشی نکرده، و این ابومحجن ثقفی، در جنگ قادسیه در سپاه عمر و از اعضای لشکر سعد وقاص بوده که در نبرد با ایرانیان دلاوریها کرده است (رک. ابن قتیبه، 1947: بخش زندگی شاعران). بخش افسانه­ای قصه آنجا اوج می­گیرد که ردپای دلدل امام علی روی صخرة سنگهای تراورتن، به‌اندازة فردوگاه یک هلیکوپتر بر جای بماند. اسب واقعی امام علی، حیوانی معمولی بوده و نه یک هیولای افسانه‌ای.

پهلوانان و جنگ­آوران مثنوی خاوران نامه همچون مالک اشتر، ابومحجن و عمر بن امیه، شخصیتهای واقعی و تاریخی اند ولی کسانی مانند عملاق، قرطاس، عبدوی و نیز مکان‌هایی همچون حصن ضمان و حصن ظفر، برساختة خیال شاعر و مکانهای افسانه‌ای است. هدف این داستان‌ها، استوارسازی ایمان مردم و برانگیختن آفرین‌گویی شیعیان و دوست‌داران آل علی(ع) بوده و درستی روایات تاریخی چندان اهمیت نداشته است. در جستجوهایم شاعری به نام «ميرابوالمَعْجَن كرماني» یافتم که هلاكو ميرزاي قاجار متخلص به خراب در تذكرة خرابات (ص 167) از وی یاد کرده است (نک. گلچین معانی، 1353: ج 1/ 510). شاید که نام این میر ابوالمَعْجَن با افسانة‌ ابوالمَحجَن خاوران نامه و نبردهای خاوران و کرمان مرتبط باشد.

2) رودمعدن: معدن سرب باغهای ته­رود

یک نظر عامیانۀ دیگر نیز «مَعْجَن» را صورت دیگری از واژۀ معدن می­داند! چون در پشت باغهای ته­رود رودمَعْجَن، یک معدن سرب[3] وجود دارد که زمانی آن را استخراج می­کرده اند؛ برخی فرض می­کنند که نام روستا از «رود معدن» گرفته شده است. این نظر نادرست است، زیرا می­دانیم که سالها پیش از کشف معدن نقره، نام روستا رودمهجن بوده است. علاوه بر این تبدیل «رود معدن» به « رودمَعْجَن» از نظر قواعد آواشناسی توجیهی ندارد.

3) رُزْمَهْجَن، تلفظ شفاهی مردم

در گویش قدیمی­ها و نیز در روستاهای همسایه مانند کدکن و حصار «رزمَهْجَن» (rõz mahjan) و «رزمجن» (rõz majan) و رُمَجَن (rõ majan) شنیده می‌شود. البته می‌دانیم که رز (rõz) در گویش روستای ما،‌ «روز» است و نه «رود»[4]. مردم عوام، معنیهایی مثل «جهیدن» و «جن» از این واژه تراشیده‌اند. مثلاً اهالی روستای حصار به شوخی دربارة رودمَعْجَنی‌ها می‌گفتند: «اینا رُزْ مْجْهَنْ»: یعنی اینها روز می‌جهند (می‌گریزند). برای آنها نام رزمَهْجَن، معنایی نزدیک به «فرار در روز» یا «پنهان شدن مثل جن در روز» تداعی می‌کرده است. یک نظر عامیانۀ دیگر هم کلمۀ «جن» [«جین» در لهجۀ رودمَعْجَنی] را در این واژه می‌بیند که نادرست است زیرا(jinn) به هیچ وجه با تلفظ پسوند (jan) در واژۀ رودمعجن همخوانی ندارد.

4) آیا مَعْجَن و مجن عربی است؟

 برخی عربی‌دان­ها می­گویند که «مَعْجَن» اسم مکان عربی است از ریشۀ عَجَن (به معنی آرد را خمیر کردن) آنها این نامگذاری را با آسیاب و آرد و خمیر مرتبط می‌دانند؛ چون رودمعجن آسیابهای آبی زیاد داشته است، مثل آسیاب میان تنگل، آسیاب باغهای سراسیا، آسیاب چشمه­پاس و ... . بر این اساس رودمَعْجَن می‌شود «رود خمیرگاه»!. این نظر و همة دیدگاههایی که ریشة ‌عربی کلمه «مَعْجَن» (مثل محل دست بر زمین زدن اسب و قاطر، یا جایی که وقت برخاستن باید روی دست تکیه کرد و یا جای به عصا تکیه کردن) را جستجو می‌کنند نمی‌تواند درست باشد زیرا تا آنجا که من جسته‌ام در منابع عربی معتبر قدیمی «مَعْجَن» به معنی اسم مکان به کار نرفته است.

مِجَنّ واژۀ عربی دیگری است که به «معجن» نزدیک است. اگر بخش دوم را از «مِجَنّ» (mejann) بدانیم به معنی سپر و هر چیزی که شخص را از آسیب سلاح حفظ می‌کند، در این صورت رزمجن به معنی «سپرِ روز» است. مجن در شعر فارسی زیاد آمده است[5]: اما این معنی از نظر گویشی دور می‌نماید چرا که "مَهْجَن" یا "مــَـجَن" (ma~jan) با آوای فتحة کشیدة بعد از میم شنیده می‌شود نه "مِجَنّ" باکسر میم و تشدید نون.

5) ماجان (ماج = ماه) در شاهنامه

احتمال دیگر آن است که واژة «معجن» دگرگشتۀ «ماجان» جمع «‌ماج»  باشد. واژة «‌ماج» در شاهنامة فردوسی (بروخیم، ج 5،‌ ص 1407) که در معنی «ماه» آمده:

چو تو شاه بنشست بر تخت عاج                فروغ از تو گیرد همه مهر و ماج

و در فرهنگ برهان قاطع نیز آمده که «مهر و ماج» همان مهر و ماه یا خورشید و ماه است (تبریزی،‌ 1362. ج 4 ص1932). پس «ماجان» (ماج + ان جمع) به معنی ماهان بوده که به «مَعْجَن» تغییر یافته است. دلیل آواشناختی این دگرگونی این است که در گویش رودمَعْجَنی واج «آ» به آسانی به «ع» تبدیل می­شود. مثل واژه­های صابونß صَعبُو؛ جادهßجعده. و بنا بر همین قاعدۀ آوایی تغییر به این شکل بوده است:

ماجان > ماجن > مَعْجَن

اما اگر به اسناد وقفی و قباله‌های ازدواج و سند زمینهای محلی دروۀ قاجار نگاه کنیم با نام «رودمهجن» مواجه می‌شویم. این تغییر «ماجان» به «معجن» قدری با اسناد دورۀ قاجار سازگار نیست. سندها نشان می‌دهند که در سالهای 1290 شمسی یکبارۀ مَهْجَن به مَعْجَن تبدیل شده است.

6) رودمَهْجَن در اسناد عصر قاجار

در بسیاری از اسناد دورۀ قاجار که در این کتاب نیز بخشی از آن‌ها موجود است و نیز در گورسنگ‌های سالهای 1331 تا 1363 قمری نام روستا عیناً «رودمَهْجَن» درج شده است. در اسنادی از سال 1234؛ 1249؛ 1254؛ 1272؛ 1314 قمری نام رودمَهْجَن مکرر ثبت شده است و در یکی از اسناد (1249) چندین نفر از شهود با لقب رودمهجنی‌ ثبت شده است.

همچنین، سه گورسنگ مربوط به حدود یک صد سال پیش در گورستان رودمَعْجَن هست که هر سه آشکار نشان می‌دهد که باسوادها و علمای یکصد سال پیش زادگاه ما را «رودمَهْجَن» می‌نوشته‌اند و نه رودمَعْجَن.

الف) تاریخ وفات مرحمت و غفران پناه ملا الله‌یار ولد ملا محمد علی بختیاری ساکن رودمهجن‌ فی غرۀ محرم 1331 (قمری)

 ب) تاریخ وفات مرحمت و غفران پناه حاجی علی فرزند مرحوم سالار محمد رودمهجنی‌ وفاته فی ماه رجب المرجب 1361

 ج) هذا مرقد و مضجع محمد وکیل فرزند مرحوم علی نقی رودمهجنی‌ وفاته فی ماه محرم 1363

تا اینجا روشن می­شود که طبق اسناد قرن سیزدهم هجری در دورۀ قاجار «رودمَهْجَن» نوشته می‌شده و بعد از دورۀ قاجار «مَهْجَن» به «مَعْجَن» تغییر یافته است. پس «مَعْجَن» در نام امروزی به گمان قوی واژه‌ای پارسی است و نه عربی. به عبارتی دیگر «مَعْجَن» صورت تغییر یافتۀ «مَهْجَن» است که در اثر دگرگونی آوایی، دستخوش تغییر شده و به این ساخت درآمده است. با این حساب نامگذاریهای افسانه­ای و عامیانه را باید کنار بگذاریم و در پی ریشۀ واژۀ «رودمَهْجَن» باشیم.

7) بررسی زبان­شناختی «رودمَهجَن»

 واژۀ رودمَهْجَن از دو بخش (رود+ مَهْجَن) ساخته شده است؛ رود آن، مشخصاً همین رودخانة ‌جاری در میان روستا است. اما «مهجن» از دو بخش «مه» + «جن» تشکیل شده است:

- «مه» مخفف ماه در واژه‌های «مه نوروز» (ماه نوروز) و « که­دو» (کاهدان)

- «جَن»: صورت کوتاه شدۀ «جان» است که پسوند کهن نام­جایهای پارسی است در نام زنجان، سیرجان، لاهیجان،‌ فلاورجان، دليجان، دريجان، برازجان، اندیجان، نهرماجان و مهریجان. پسوند «جان»، اصلش «گان» و «كان» فارسی از ريشۀ «كَن» اوستايی برآمده و معادل خان و خانه و جايگاه است كه به صورتهای «کان»= «گان» = «قان»= «غان» = «ژان» = «جان» = «جن» = «جون» = «جند» = «گن» = «چين» در نام شهرها و آبادیهای ایران باقی مانده است. مانند سمنگان، بوژگان، دليگان، زرقان، اردکان، دريژان (در شهرستان بروجرد)، ديلجون (در زبان كاشان)، رودسامجَن و دلورجن (در افغانستان و بخارا). جالب است بدانیم که بیشتر سرزمینهایی که پسوند «جان/جن» دارند معمولاً سردسیر و ییلاقی هستند.

پس مهجن در اصل از دو بخش «ماه» + «جان» تشکیل شده و روند دگرگونی ماهجان به «مَهْجَن» چنین بوده است که دو الف آن به فتحه تبدیل شده است[6]:

ماه‌جان < مه‌جان > مَهْجَن

بعید نیست که این تغییر همزمان با رواج سازمانهای دولتی در عهد مشروطه و بر اثر لفظ قلم شکستن دولتیان عربی­دان قجری اتفاق افتاده است. یعنی «رودمَهْجَن» را با لفظ قلم و ته مایۀ عربیت به شکل «رودمَعْجَن» نوشته‌اند.

7) نامهای همانند

در فهرست نامجایهای کهن، چند نام همانند با پسوند «جن، جان، مهجان» دیده‌ می­شود:

دِلوَرجن: روستايی در استان بلخ افغانستان (دل+ ور= وار= باره‌+ جَن= جان)

مُجن: روستایی به نام مُجن و موجان در بخش بسطام شهرستان شاهرود، کوهستاني، سردسير و ييلاقي که تابستانها از حدود گرگان براي استفاده از هواي سرد و علوفۀ احشام، عده‌اي به اين دهستان مي‌آيند». (از فرهنگ جغرافيايي ايران ج 3).

رازمَجین: دهی است جزء دهستان حومۀ بخش ابهر رود شهرستان زنجان که در 150هزارگزی جنوب ابهر واقع است. ناحیه‌ای است کوهستانی و سردسیر. (شبیه رُزْمهجن).

مَهجان: دهي است از دهستان آسپاس بخش مرکزي شهرستان آباده ، آبش از قنات و چشمه و راهش مالرو است. (دهخدا، از فرهنگ جغرافيائي ايران ج7 و نیز فارسنامه).

رودسامجَن: سامجَن «رود عظيمي است که آن را رودسامجن خوانند و امروز رود شرغ ميخوانند و بعضي مردم حرام کام خوانند (نرشخي، تاريخ بخارا. ص 16). و پيوسته بيکند نيستانهاست و آبگيرهاي عظيم و آن را پارگين فراخ گويند و قراکول نيز خوانند و از مردمان معتبر شنيدم که مقدار بيست فرسنگ در بيست فرسنگ است و اندر کتاب مسالک و ممالک آورده است که آن را بحيره سامجن خوانند و فضل آب بخارا هم آنجا جمع آيد و اندر آنجا جانوران آبي باشند و در جمله خراسان آن مقدار مرغ و ماهي بحاصل نيايد که از آنجا بحاصل آيد». (نرشخي، همان، ص 22. نیز و رک. به نفيسي، احوال و اشعار رودکي ص 100 و 106 و نیز دهخدا).

رودماجان: اسم محله‌ای بوده است در مرو و یکی از چهار نهر مشهور رود مرغاب که به مرو و پیرامون آن آب می‌رسانند به «نهرماجان» (رودماجان) در شهر مرو ترکستان امروزی مشهور بوده است. (مقدسی،‌ احسن التقاسیم، ج2 ص 454). ابومسلم خراسانی در کنار همین «رودماجان» مسجدی ساخته بود که تا روزگار مغول برجای بوده است (رک. لسترنج. 1364: ص 425 ).

نتیجه

از بررسی اسناد و شواهد تاریخی و کاربردهای زبانی و باورهای مردی می‌توان چنین نتیجه گرفت که

الف) نامگذاری رودمعجن بر اساس نام ابوالمعجن، سردار امام علی (ع) افسانه­ای و بی‌پایه است.

ب) «رودمَعْجَن» بعد از مشروطه وارد اسناد اداری شده است و اسناد قدیمی دویست سال پیش و دورۀ ناصرالدین شاه نام «رودمَهْجَن» را تأیید می‌کنند.

ج) در گفتار شفاهی قدیمیها، رُزْمَهْجَن و رُمَجَن رایج بود که به واژۀ «رودمهجن» در اسناد قاجاری نزدیکتر است تا رودمعجن امروزی.

د) ریشة واژه «مَهْجَن» را باید در « ماهجان» و «ماهگان» جست یا در «ماجان و ماهان». روند دگرگونی آوایی آنها به «مَهْجَن و مَعْجَن» بر اساس گویش محلی تا اندازه‌ای پذیرفتنی است.

 



[1] . رودمَعْجَن: (گزارش ارتش سال 1328 شمسی) دهي است از دهستان بابک (بایگ) بخش حومه شهرستان تربت حيدريه واقع در 47 هزارگزي شمال غربي تربت حيدريه و 22هزارگزي شمال راه شوسه عمومي تربت به کاشمر. کوهستاني است و هوايي سرد دارد. سکنه آن 135 تن است و آبش از قنات و رودخانه تامين مي‌شود. محصولات مهم آن غلات و پنبه، و شغل اهالي زراعت و کرباس و قاليچه‌بافي است . آبشار رودمَعْجَن در چهارهزارگزي اين ده واقع است که 18 گز ارتفاع دارد. (از فرهنگ جغرافيايي ايران ج. نهم. تهران: ﺩﺍﻳﺮۀ ﺟﻐﺮﺍﻓﻴﺎﻳﻲ ﺳﺘﺎﺩ ﺍﺭﺗﺶ. 1328 ش).

[2] . ابوالمحجن ثقفی سوارکاری توانا و از تکاوران قبیلة ‌بنی ثقیف در شهر طائف بود. با آن که در سال نهم هجرت مسلمان شد ولی هیچگاه باده‌نوشی را ترک نگفت. چند بار عمر، وی را به جرم باده نوشی، تازیانة شرعی زد. در زمان عثمان سال 28 هجرت درگذشت. گفته‌اند گور وی در آذربایجان یاگرگان است. دیوان شعرش در 1889 میلادی در لیدن هلند چاپ شده است. مشهورترین شعر وی در بارة شراب این است:

اذا مِتُّ فادفُنی الی جنب کرمة تروی عظامی بعد موتی عروقها

و لاتدفُننی بالفــلاة ، فانــنی اخـاف اذا مــا مت أن لا أذوقـها

[3] . معدن سرب در غار جهود، پشت باغ شادروان کربلایی محمدعلی حسنی واقع است. اگر حوصله کوه پیمایی داشته باشید از راهِ سر کمر و نه از رودخانه بروید به چاههای استخراج سرب می‌رسید و با کمی دقت می‌توانید تکه سربی پیدا کنید. سرب اینجا از نوع خشک ومرغوب است. ظاهرا پدارن آقای زیارت نیا که الان از معدن طلای کوه زر بین فدیهه و زرمهر بهره برداری می کند در آن زمان استخراج سرب را در دست داشته اند .

[4]. رود در گویش رودمعجنی، رُی (rõy) است،‌ رُی‌خنه، ته رُی( tah rõy) ، دم دو رُی‌یی (dam du rõy ei) (دهنۀ دو ریی).

[5] . فرخی سیستانی: گفتم: موافقان را مهر و هواش چيست / گفتا: يكي سليح تمام و يكي مجن

از تيرهاي حادثات جهان / دولت گرفته پيش رويت مجن

مسعود سعد: اگر زمين همه چون صبح پر ز تيغ شود / شود به پيشش رايت چو قرص مهر مجن

سنایی غزنوی: كرده اندر بزمگه نفس ارادي را قدح / ساخته در رزمگه روح طبيعي را مجن

[6]. تبدیل الف به فتحه در گویش رودمهجنی بسیار رایج است: خانهï خنه؛ دانه ï دنه