میان‌بُرهای ناخودآگاه در ادراک ادبیات

وقتی خیلی سریع و ناخودآگاه نسبت به یک اثر هنری، یا یک هنرمند موضع می‌گیرم؛ بی‌درنگ، تحسین یا تقبیحش می‌کنم دچار یک «سوگیری ناخودآگاه» هستم. یک میان‌بُر ذهنی دارم برای کشاندن موضوع زیر چتر آگاهی و حتی میل خود. تقریباً همۀ ما خوانندگان ادبیات، منتقدان یا پژوهشگران هنر از این میان‌برها در جیبِ ذهن داریم و در کنشگری هنری، میان‌برهای خود را نیرو می‌بخشیم و گسترش می‌دهیم.

سوگیری ناخودآگاه و پیش‌آموخته، مغز را قادر می‌کند تا حجم زیادی از اطلاعات را در یک لحظه، پردازش کند. معمولاً مغز می‌تواند آگاهانه 40 پاره اطلاعات را در ثانیه بازپردازی کند و ناخودآگاه چند میلیون تکه اطلاعات را . این ترفندِ میان‌بُر به سرعت عمل و صرفه‌جویی زمان کمک می‌دهد. معمولاً بسیار دوست می‌داریم که راه میان‌بُر و سریع را انتخاب کنیم.
پردازش خودکار اطلاعات که ناشی از سوگیری ناخودآگاه است بر تصمیم‌ها و رفتار روزمرۀ ما تأثیر می‌گذارد. بسا که دچار خطا هم بشویم و از تصمیم‌گیری منصفانه و سنجش بی‌طرفانه دور بیافتیم.
سوگیری ما غالباً ناشی از آموخته‌های گذشته، ارزشهای فرهنگی، تربیت خانوادگی، کلیشه‌های آموزشی و عقیده و ایدئولوژی مسلط بر محیط زندگی ماست.

نمونه‌ای از میان‌بُرهای فهم و نقد ادبی در میان ما:
• شاعری، شکلی از زبان‌پریشی و جنون‌ است.
• از شاعر نباید حرف حکیمانه و فلسفی شنید.
• شاعر در فلان رشته مدرک دکتری دارد!
• نویسنده، روزنامه‌نگار اصول‌گراست.
• نویسنده، مترجم عربی است.
• شاعر نابیناست.
• شاعر حافظ قرآن است.
• نویسنده، بازیگر مشهوری است.
• شاعر معتاد به مواد مخدر است

راه مهار سوگیری ناخودآگاه این است که از خود بازپرسی کنیم و به دقت از ناخودآگاهمان آگاه شویم.
وقتی با اثر ادبی روبرو شدید پرسشهایی از این دست را از خود بپرسید:


• نسبت به وزن شعر چه ذهنیتی دارم؟
• نسبت به سبک، ژانر و موضوع اثر چه؟
• چقدر به سن مؤلف، قومیت، جنسیت یا معلولیت و دیگر مسائل شخصی او حساس هستم؟
• رویکرد فکری، سیاسی، فرهنگی خود من چیست؟

صادقانه سوگیری احتمالی خود در هریک از موضوعات را روی کاغذ بنویسید. پس از صدور هر حکمی به فهرست میان‌بُرهای خود نگاه کنید. آیا در آن حکم میان‌بر نقشی داشته است یا نه؟
هنگامی که به تعصبات ناخودآگاه خود پی بردیم به احتمال زیاد به محض سوگیری در برابر اثر هنری، و افتادن در دام پیشداوری متعصبانه و گاه مغرضانه، اندیشۀ خود را به مسیر تعادل و انصاف بر می‌گردانیم. شاید در چنین شرایطی کمتر به دام پیش‌داوری و تعصب در‌افتیم.


#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
#سوگیری_ناخودآگاه_ادبی

@karvandparsi

چکیدۀ کتاب ایرانیان و رؤیای قرآن پارسی

ایرانیان و رؤیای قرآن پارسی
محمود فتوحی رودمعجنی تهران: انتشارات سخن. 1403 / 243 ص
از دیرباز شنیده‌ایم و همچنان تا به امروز می‌شنویم که «شاهنامه، قرآنِ عجم است»؛ «مثنوی، قرآنِ پارسی است»؛ «دیوان حافظ، لسان‌الغیبِ پارسی‌زبانان است». این گزاره‌ها همه گویای این واقعیت است که پارسی‌گویان از دیرباز تا به امروز، رؤیای دستیابی به یک اَبـَرمتنِ وَرجاوندِ پارسی را در سر می‌پرورانده‌اند؛ کتابی پارسی که از شأنِ فرهنگی و فَـرَّه‌مندی یک متنِ آسمانی برخوردار باشد. این رؤیای دیرین و پایدار با چیرگی گفتمان دین اسلام و زبان عربی بر فضای سیاسی و دینی سرزمین‌های پارسی‌گویان، زاده شده و در بستر تاریخ هزار و دویست‌ سالۀ ادبیات پارسی دری هر‌از‌گاهی از گفتار و نوشتار یکی از سخنوران سرشناس پارسی‌گوی سربرآورده است.

ادامه نوشته

ادبیات معاصر در دانشگاه

 

محمود فتوحی در گفت‌وگو با ایبنا:

پذیرش «بی‌توجهی دانشگاه به ادبیات معاصر» آسان نیست

 تاریخ انتشار : چهارشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۶ ساعت ۰۹:۴۲
گزارشگر : مطهره ميرشكاري
 
 
محمود فتوحی می‌گوید: آنها که می‌گویند دانشگاه به ادبیات معاصر بی‌توجه است یا از واقعیت حاکم بر درون دانشگاه بی‌خبرند یا 
ادامه نوشته

از علم الادب به سوی ادبیات‌شناسی

علم الادب در اصطلاح قدما عبارت بوده است از معرفت باحوال نظم و نثر از ‏حیث درستی و نادرستی و خوبی و بدی و مراتب آن. قدما علم ادب را چنین تعریف کرده‌اند: «علم صناعی که با آن اسلوبهای سخن شیوا در همۀ احوال و اشکالش بازشناخته‏ می‌شود».[1] روشن است که از دیرباز ادبیات و علم الادب دو مفهوم جداگانه بوده است. ادبیات، موضوع شناخت است برای علمی که قدما به آن علمُ الادب می‌گفتند. پس‏ می‌توانیم به سیاق نامهای رایج در علوم انسانی که ترکیبی از موضوع + شناخت (جامعه‌شناسی، زبان‌شناسی، روان‌شناسی)  است، از اصطلاح  «ادبیات‌شناسی» برای

ادامه نوشته

متن ادبی یا اثر ادبی: از معناگزاری تا معناآفرینی

 یک متن‌ ادبی مثل دیوان وحشی بافقی (ف 996 ق) ممکن است فراوان خوانده شود و دهها بار چاپ شود[1] اما خوانندگان خود را به اندازۀ دیوان حافظ به واکنش‌های معنایاب بر نیانگیزد و افق‌های تفسیری متفاوت ایجاد نکند. در تاریخ حیات دیوان وحشی نه شرحی می‌یابیم و نه تفسیری، نه نقدی و نه تقریضی، نه مُعارضی و نه مُنازعی. رمان‌های پرخوان سرگرم کننده در برابر بوف کور صادق هدایت چنین وضعیتی دارند. دیوان وحشی یا رمان‌های سرگرم کننده، سخنی تک معنا، ساده و واقعی است که به زبانی 

ادامه نوشته

مطالعات حرفه‌ای متن در رشتۀ ادبیات

 

متون ادبی را اغلب متخصصان رشته‌های علوم انسانی(فلاسفه، روانشناسان، جامعه‌شناسان، مردمشناسان، زبانشناسان، اسطوره‌شناسان) برای مقاصد علمی خویش می‌خوانند. آنها از خوانش متون ادبی، دستاوردهای مهمی برای قلمرو تخصصی خود حاصل می‌کنند. اما خوانش حرفه‌ای متن در رشتۀ ادبیات چه تفاوتی با خوانش آن رشته ها دارد؟ یا باید داشته باشد؟

تفاوت در اینجاست که در رشته های دیگر متن ادبی به مثابه خزانۀ مصالح و معدن استخراج اطلاعات، مورد استفاده قرار می‌گیرد یا محملی می‌شود برای تأملات نظری و فلسفی. آنها با ذات متن ادبی و ادبیت آن کاری ندارند. اما برای رشتۀ ادبیات، شناخت و تبیین سرشت خود متن و از همه بیشتر ادبیت آن اهمیت دارد، خود متن سوژۀ اصلی ماست. تمام بحث و فحص ما راجع به متن است.  با توجه به موضوعیت خود متن در مطالعات ادبی، ما متخصصان ادبیات سه نوع مطالعه روی متن صورت می‌دهیم:

الف) متن‌شناسی[1]: مجموعۀ کاوشها برای شناسایی هویت متن و امور متعلق به آن را متن شناسی‎می‌گویم. فعل «شناختن» در این مطالعات، فرایندی است علمی متکی به اسناد و مدارک عینی. همۀ جست‌وجوها با هدفِ شناخت پیکرۀ متن و مسائل مربوط به آن انجام می‌پذیرد. برخی از پژوهشهای متن شناختی عبارتند از: نسخه‌پژوهی (دستنویس، کاغذ، خط، کاتب، چاپها، ...) بازسازی متن (تصحیح و ویرایش)، بررسی‌های زبانی، سبک، گونه‌شناسی (ساختار، شکل و قالب متن)، تبارشناسی متن، مأخذشناسی، خویشاوندی متن با دیگر متن‌ها، فرایند شکل‌گیری متن، نسبت متن با ماتن، زمان و مکان تولد متن، بافت شناسی و بسیاری مطالعات دیگر که هدفشان شناخت ماهیت متن است.

ب) متن‌ گُشایی:[2] عبارت است از هر گونه خوانشی که با هدف گشودن ابعاد دلالی و محتوایی و جنبه های زیبایی‌شناختی متن انجام گیرد. در این کنش فعل «گشودن» به فرایندهای شرح، تفسیر، تحلیل، تأویل و رمزگشایی، در متن دلالت دارد. در این خوانش، فرایند اکتشاف و خلق صورت می‌گیرد. کشف معانی، کشف زیبایی‌های متن، کاری خلاقه است. خواننده (شارح، مفسر، منقد) از قِبَل متن فضاها و معانی تازه می‌سازد. متن ادبی نوعی توریه است. از آنجا که متن ادبی با رمز و استعاره معنا را در خویش «نیم‌پوشانی» می‌کند و ساختار خویش را می‌شکند پژوهشهای متن‌گشا ضرورت می‌یابد مانند شرح متون ادبی، تفسیر، تأویل رمزها، کشف نظامهای استعاری متن، تحلیل دلالتهای ضمنی و اشارتگرها، و بسیاری کارهای دیگر

ج) متن‌سنجی[3]: مراد خوانش انتقادی متن است. این خوانش، با هدف «سنجیدن متن» انجام می‎گیرد. سنجش اصالت متن (وجه نوآورانه و ابداعی آن)، ارزش‌های درون متن، بررسی نسبت متن با ارزشهای ادبی و ارزشهای زیبایی‌شناختی روزگار تولد متن و زمانۀ خوانندگان آن. نسبت ارزشهای متن با ارزشهای روزگار ما مثل ارزشهای دموکراتیک، نقد قدرت، حقوق زن، هویت و .... در این خوانش مسأله قدرت و ایدئولوژی در متن، یا نسبت متن با قدرت و ایدئولوژی مورد بررسی قرار می‌گیرد. البته این نوع پژوهشهای تا آنجا در قلمرو ادبیات قرار دارد که نتایجش به کار شناخت خود متن و تبیین جایگاه آن در تاریخ ادبیات بیاید. در غیر این صورت اگر نتایج پژوهش، معطوف به اهداف دیگر و قلمروهای علمی دیگر باشد از وجه حرفه‌ای آن کاسته می‌شود.

سه عملِ شناختن، گشودن و سنجیدن متن، با هدف تبیین سرشت خود متن، کار و وظیفۀ حرفه‌ای در رشتۀ ادبیات است. این سه فرایند همه مرتبط با متداخل و مترابط هستند. سخت نیازمندبه همند. بسته به این که قصدِ ما کدام وجه متن (پیکره، محتوا و زیبایی، اصالت) باشد، یکی از این کنشها در کانون خوانش ما قرار می‌گیرد.

دستاورد مطالعات تخصصی ادبی فارسی در درجۀ نخست نصیب خود متن، دانشهای ادبی، تاریخ ادبیات فارسی، و پس از آن نصیب دیگر دانشها می‌شود. این وجه تخصصی مطالعات ماست. خوانشهای دیگری که دستاوردی برای رشته‎های دیگر دارد در شمار مطالعات بینارشته‌ای است که در جای خود ارجمند و کارآمد است.



[1] . identifying the text

[2] . exploring the text

[3] . evaluating the text

در کجای مقاله‌ باید طرح مدعا کرد؟

در نقد جوان دانشگاهی ما مرسوم است که منتقد مقاله‌اش (نقدش) را با مقدمه‌ای مبسوط در باره‎ی نظریه ادبی مثلاً بینامتنیت می‎آغازد و بعد رمان یا اثر ادبی مورد نقدش را معرفی می‌کند و آنگاه چند پرسش در باره‎ی اثر طرح می‌افکند. این بخش نام «مقدمه» بر پیشانی دارد.

یادم هست که 15 سال پیش داوران مقالات و رساله‎های دانشگاهی منتقد را مصرانه به توضیح و تبیین مبسوط نظریه‌اش ملزم می‌کردند. در آن زمان نظریه‎های ادبی در ایران چندان شناخته شده نبود. و از همین رو  طرح یک نظریه‎ی جدید در مقاله، گونه‌ای نوآوری به شمار می‌آمد و امتیاز بالایی داشت. اما این روزها که نظریه‎ها و رویکردهای نقد ادبی برای فارسی زبانان کمابیش شناخته شده، قضیه بر عکس آن روزهاست. شروع مقاله با توضیح در باره‎ی یک نظریه شناخته شده به کاری کلیشه‌ای و دانش‌آموزانه و حتی به روشی برای مقاله‌سازی بدل شده است. بسیاری از منتقدان نقد دانشگاهی این رسم را به «بحران نقد دانشگاهی» تعبیر می‌کنند.

باری منتقد باید در مقدمه‎ی مقاله، طرح مسأله بکند و حساسیت خواننده را به اثر موضوع نقد جلب کند. یعنی همان مدعا را - که در عنوان مقاله طرح کرده - باید در بخش مقدمه طرح کند با پرسشهایی. آنگاه که منتقد مسأله‎اش را در باره‎ی اثر ادبی یا موضوع نقدش طرح کرد باید بگوید با چه نظرگاهی به آن موضوع خواهد پرداخت و با چه روشی. حالا اگر آن روش و نظرگاه در مقالات و کتاب‌های منتشر شده قبلا به کار رفته و موفق هم بوده به اختصار نظریه و روش را معرفی کند به آن مقالات ارجاع دهد و از تکرار بپرهیزد.

 

تعامل مولانا جلال‌الدین بلخی با نهادهای سیاسی قدرت در قونیه

چرایی همدلی و همراهی مولانا جلال‌الدین محمد بلخی با حاکمان سلجوقی و دست‌نشاندگان مغول در آناتولی درخلال غارت پایتخت خلافت اسلامی، پرسشی است که ذهن بسیاری از دوستداران مولانا را به خود مشغول کرده است. مسئله‌ی این مقاله بررسی رفتارهای سیاسی این فقیه و عارف پرنفوذ قونیه و تبیین مبانی نظری این رفتارهاست. برای تبیین مسئله، رفتارهای سیاسی مولانا را براساس اسناد تاریخی در سه سطح بررسی کرده‌ایم:

الف) توصیف ساختار قدرت در قونیه و گزارشی از روابط مولانا با سیاستمداران؛

ب) تفسیر رابطه‌ی رفتارهای سیاسی مولانا با ناخودآگاه سیاسی او؛

ج) تبیین چرایی رفتارها و دلیل وجود تناقض در عمل و اندیشه‌ی سیاسی وی.

مقاله نتیجه می‌گیرد که خرده‌ایدئولوژی "الزام اطاعت از اولی‌الامر"، همراهی متدینان با ظلمه و تأیید آنان را توجیه می‌کند. نیروی عظیم ایدئولوژی مانع آن می‌شود که فردی چون مولوی یا جامعه‌ی او بتواند از تناقضات بنیادین خود آگاه شود. ایدئولوژی نه‌تنها همه‌چیز را توجیه می‌کند، بلکه تناقض‌ها را طبیعی جلوه می‌دهد.

مجلۀ زبان و ادبیات فارسی دانشگاه خوارزمی: مقاله 3، دوره 21، شماره 74، بهار 1392، صفحه 49-68

نوع مقاله: پژوهشی
نویسنده: محمود فتوحی   
دانشگاه فردوسی مشهد

دریافت متن مقاله از اینجا

 

ننقد ادبی، به منزله‌ی یک نهاد اجتماعی

نقد ادبی، به منزله‌ی یک نهاد اجتماعی

هر دانشی به نسبت کارکرد اجتماعی‌اش از ارج و منزلت برخوردار است و روزی که نتواند نقشی در اجتماع بازی کند خود به خود از دایره‌ی مناسبات اجتماعی کنار گذاشته می‌شود. نقد ادبی این سال‌ها به خاطر نقش اجتماعی‌اش منزلت ویژه‌­ای کسب کرده است که می‌توان چونان یک نهاد اجتماعی برای آن دست کم سه کارکرد تعریف کرد:

ادامه نوشته

كيميا خاتون قرائتي ايدئولوژيك از شمس و مولانا (نگارش مقاله 1383)

 كيميا خاتون رماني تاريخي است در 285 صفحه كه داستان زنان شبستان مولانا را به روايت مي‌كشد.

 

اين روزها وقتي نوشته‌هاي با رنگ و لعاب مدرن را مي‌خوانيم، مي‌بينيم بر خلاف آنكه در اذهان افتاده، روزگار ايدئولوژي‌ها به سر نيامده است، بلكه ايدئولوژيهايي شگفت همچنان متولد مي‌شوند. گويي آدمي بدون ايدئولوژي (كه نوعي آگاهي كاذبش خوانده‌اند!) قادر به تحرك نيست. ايدئولوژي زيباترين ترفند براي زيستن پويا و معنادار كردن زندگي است. گرچه قرن 21 مدعي رهايي انسان از بند ايدئولوژيها و ورود به دهكدة جهاني و حاكميت نسبيت و عدم قطعيت است اما اگر نيم نگاهي به پيرامون خويش و آنچه بر ما و جهان ما مي‌رود بيفكنيم انسان عصر ارتباطات را همچنان گرفتار ايدئولوژيهاي جذاب مدرن مي‌بينيم. ارتباطات آزاد و سريع، دموكراسي، تجارت آزاد، حقوق زن، حقوق بشر، بازار آزاد، جامعة باز و امنيت، محيط زيست، ... از بزرگترين آرمانهاي انسان مدرن ‌اند. اما ار همين نامهاي ناب و آرماني چه مرامها و مسلكهاي فريبايي كه برنساخته‌اند و چه تفسيرها و تأويلهاي جزمگرايانه‌اي كه به نام اين آرمانها به خلق نمي‌فروشند!؟ اكنون هر يك از اين جريانهاي آرماني چونان يك ايدئولوژي عمل مي‌كند. از جمله فمينيسم كه از جنبشهاي اجتماعي روزگار ماست و رگه‌هاي افراطي‌اش، مي‌رود تا به يك ايدئولوژي كوبنده و تعصب‌آميز بدل شود، و دور نرفته‌اند برخي صاحب نظران كه اين جريان را به مثابة راديكاليسم سياسي مي‌شناسند. (تانسي،149).

رمان تاريخي كيميا خاتون نوشتة خانم قدس،(چاپ اول. تهران: نشر چشمه،  1383) هم نوشتاري است مولود يكي از همين جريانهاي فرهنگي كه مي‌كوشد تاريخ  را از ديدگاه اصالت زن بازآفريني كند. خانم سعيدة قدس، بخش عمدة داستان را از زبان كيميا خاتون نوجوان با زبان و نگاهي سخت عاطفي و امروزين روايت مي‌كند. نويسنده با نگرشي فمينيستي، به قرن هفتم مي‌رود و پيكر گمشدة دختر جواني مغموم در حرم مولانا جلال الدين محمد بلخي را از زير آوار تاريخ مذكر، بيرون مي‌كشد تا سوگنامة مظلوميت زن و آرزوهاي بربادرفتة «جنس دوم» را در مصائب و شدايد زندگاني آن دختر به تصوير كشد. در اين روايت قلم با ايماني فمينيستي، نامدارترين مردان كامل و قله‌هاي كمال مردانة تاريخ مذكر را نشانه مي‌رود تا با روايتي سرشار از بغض تاريخي آن قله‌هاي قداست تاريخ مردانه را به محكمة نقد بكشاند.(اصل مقاله را در ادامه مطلب بخوانيد)

ادامه نوشته

نقد کتاب

مقاله‌های نقد كتاب:

1383 : بررسي رباعيات خيام، ترجمة فهيم بايراكتاروويچ كنگرة شخصيت علمي فهيم بايراكتاروويچ، بلگراد، انستيتو گوته، چاپ در فصلنامة نور بلگراد.ج 12. ش40 .بهار 2004 /1383.

1382 : گوته و حافظ. ماهنامة ادبيات و فلسفه.

1379 : نقد كتاب غزل معاصر، ماهنامةادبيات و فلسفه، سال 3، ش 11،

1378 : نقد فرهنگ اصطلاحات نقد ادبي از افلاطون تا عصر حاضر، ماهنامةادبيات و فلسفه، سال 2، ش 22، مرداد 1378. ص15-17

1375 : آن سوي حرف و صوت، نقد و معرفي كتاب آن سوی حرف و صوت. دكتر شفيعي كدكني، كيان، سال 6. ش. 30 . اردبيهشت

1373 : نگاهي به تذكرة رياض الشعرا، مجله دانشكده ادبيات دانشگاه تربيت معلم، سال 2، ش 4 و 5.

1378 : نقد و معرفي تذكرة مذكر احباب، ماهنامةادبيات و فلسفه، ش. 20 خرداد 1378. ص 28-29

 

تأملي در غزلي اساطيري از قيصر امين پور

  شب اسطوره دور از همه مردم شده ام در خودم امشب   /  پيدا شده ام، گم شده ام در خودم امشب لبريز ز سرمستي و سرريز ز هستي  /     درياي تلاطم شده ام در خودم امشب در هر نفسم بوي گلي تازه شكفته است    /  يك باغ تبسم شده ام در خودم امشب تا نور تو تابيده به طور كلماتم       /          موساي تكلم شده ام در خودم امشب باريده مگر نم نم تو نام تو به شعرم     /  باران ترنم شده ام در خودم امشب هم دانة دانايي و هم دام هبوطم  /    اسطورة گندم شده ام در خودم امشب دستور زبان عشق57 «شعر ناب مولود سعادتمندترين لحظه هاي سعادتمندترين ذهنهاست» مثل اين غزل كه مولود يك الهام محض و گزارشي لحظه به لحظه از يك تجربة شهودي و عميقاً دروني ....
ادامه نوشته

قيصر: صدق و آزادگي و سبك طبيعي

در مرگ قيصر همه گريستند: راست، چپ، پير ، جوان، سنتي، نوگرا، انقلابي، محافظه‌كار، اصلاح طلب، اصولگرا، همه سوگوار شدند. «مذهب عاشق ز مذهبها جداست». مرگ قيصر مرگ فضيلت بود. و ديديم كه هنوز صدق و آزادگي حرف اول هنر است. قيصر معتدل بود، به اعتدال بهار، خلقش، شعرش، زبانش، معنايش، سبكش متعادل بود. طرزش از زمرة طرزهاي سادة ناممكن است، طبيعي و رام و آرام. مثل آب، آرام به دل مي‌نشيند، مي‌ماند و مي‌روياند. آري آري سعدي ايام ماست. شاعري نديدم كه به اندازة او شعرش بر زبان مردم جاري باشد. اين يعني سبك طبيعي.