واحدهاي زبان (تكواژها، واژه‌ها، عبارات و ساختهاي نحوي) بر پيشاني خود مهر زمان  دارند، این يعني هويت تاريخي و تاریخمندی زبان. اگر عناصر زبان گذشته را از موقعيت تاريخي آن جدا كنيم و به درون بافت زباني دوره‌هاي بعد منتقل نماييم، هنجار زماني کلام شكسته مي‌شود و سخن از بافت تاریخی که در آن تولد یافته فاصله می‌گيرد. كاربرد عناصر تاريخمند زبان در درون بافت زمانی پس از آن را کهن‌گرایی (آركائيسم) مي‌گويند. کهن گرایی در گفتار امروزی و بازآفرینی جلوه های زبان تاریخی از رهگذر کهن گرایی در شکل گیری سبک و تأثیر کلام، نقش بسزایی دارد برخی از این نقش‌ها عبارت اند از :

انگيزش حس نوستالوژيك: صورت‌هاي كهن زبان، احساس دلتنگي براي گذشته و غم غربت نسبت به زمانهاي دور را در خواننده برمي‌انگيزد و موجب تجديد خاطره مي‌شود.

تداوم فرهنگ: وقتی خواننده عناصر زبانی گذشته را در سخن روزگار خود می شنود، احساس پیوند با ادوار پیشین در او انگیخته می شود و انگیختن این احساس همان نقشی که سبک در تداوم فرهنگ و سنت دارد. صورتهای کهن زبان، دوشادوش تلمیح و اسطوره و بینامتنیت این نقش را بر عهده دارند. 

شكوه و والايي: زبان كهن طبعاً شكوه و وقاري را تداعي مي‌كند كه از دستاوردهاي ادبيات ماندگار است که طنین والایی دارد[1]. ساموئل جانسون منقد انگلیسی مي‌گويد «واژة ‌كهن  به سبك شكوه و فخامت مي بخشد». در برخي نوشتارها زبان باستان، جلوه‌اي رازآميز و مقدس به سبک مي‌بخشد.

در رمان‌نویسی فارسی نوعی از کهن‌گرایی موفق را در کارهای گلشیری از رهگذر بازآفرینی گفتمان قجری، و نیز و در رمانهای  اسفار كاتبان و رود راوی ابوتراب خسروي توان یافت. شکوه سبک به آثار این دو نویسنده تشخص طرز داده است. نقش آركائيسم در شکل‌دادن به اسلوب عالي را در کارهای شاعران شاخة نيمايي شعر فارسي قرن بيستم، می‌توان دید. شاملو، اخوان، اسماعيل خويي، شفيعي كدكني، ارزش خاصي براي صورتهاي كهن زبان  قائل بودند. آنچه در نقد شعر معاصر با اصطلاح «زبان شعر» شناخته شده، به سبک همین شاعران مربوط است که بخشي از سرشت خود را از کهن گرایی مي‌گيرد.  عناصر کهن زبان فارسی به زبان اخوان، شاملو، شفیعی، خویی و ... شكوه و سختگی ویژه‌ای بخشيده است. نسلهاي بعد از نيما از «زبان شعرِ»  روی برگاشتند و پای در رکاب «شعرِ زبان» گذاشتند. «شعر گفتار» در واقع رویگردانی از زبان شعر نیمایی بود که شکوه و فخامتی باستانی را در کانون زیبایی شناختی خویش قرار داده بود.

دلیل رویگردانی از کهن‌گرایی آن بود که شاعران درجه دو و سه در کاربرد طرز بيان کهن‌گرا دچار سبك زدگي شدند و کهن گرایی خلاقه را به صناعت بدل ساختند؛ چنان که سختگی و ستواری صورت شعر ایشان با فقر معنا و عاطفه در آن ناسازگار مي‌نمود و بر سستی سبک می فزود.



[1]. Geoffrey N. Leech. A Linguistic Guide to English Poetry. (London: Longman. 3rd ed. 1973), p.14