دادگري و دينپروري مغولان
مورخان ایرانی چنگیز و جانشینانش را دادگستر و دينپرور خواندهاند و آنان را از تبار نور و دارندة فره ایزدی میدانستند. به دو روایت در این باب از دو مورخ ایرانی توجه کنید.[1]
الف) دادگري و دينپروري مغولان
شمسالدين كاشاني از شعراي اواخر قرن هفتم و اوايل قرن هشتم هجري در تاریخ منظوم خود با نام شهنشهنامة چنگیزی دادگري و دينپروري چنگيزخان و غازانخان را ستوده است. این دو صفت از مؤلفههاي مشروعيتبخش ايران باستان بوده که در شاهنامه فردوسی نیز بارها آمدهاست:
" شـه دادكـر سايـــة ايـــزدست ز فرمان او سركشيــدن بد است
جهان چون تنست و شهنشاه سر دكـر مـــردم انـدر مهـــاي دكر ...
هــرآنكـه كـه شـاهي بود دادكر بدو جز به دين پـروري ظن مبـر
كه پيــوسته با داد جفتست ديـن بل اين عين آنست و ان عين اين
شه دادكــر را تو كـافـر مخـوان كه دادست حق دين بدو در نهان
چو نوشينروان در جهان داد كرد محمد به نيـــكي ازو يــاد كرد
ازان شد بهـشت بريـــن جاي او كه زي بخشش و داد بود راي او
چو چنگيزخان همچنيـن راد بود هـمـه كار او دانـش و داد بــود...
هزار آفريـن برچنــان شهـريــار كه او را غـزان خان بود يـادكـار
غـزانخـان دريــا دل ابـر كــف كه آمد دلش دُرّ ديــن را صدف
سزد كر كنـم هر زمــان آفريــن ز جان بر خداي جهـان آفريــن
كه خلق جهان را بديــن شاد كرد كه شـاهي بدو داد كو داد كــرد"
(شهنشاهنامه کاشانی،دستنویس مجلس: 34 الف-33 ب)
ب) مغولان از تبار نور افسانهي آلانقوا
بنا به روایت دو مورخ ایرانی، کاشانی و تبریزی، جدة چگیزخان مغول آلان قوا از نور آبستن شده است. این افسانه ما را به ياد مفهوم فرّ يا فرّهي ايزدي در انديشهي ايرانشهري میاندازد که از لوازم و اركان قدرت سیاسی و "مشروعيتبخش حكومت" بود. از رهگذر افسانهي آلان قوا، مورخان ما چنگيزخان و جانشينانش را از نور و فرزندان نورزاد خانم آلانقوا شمردهاند، که داراي فرّهي ايزدي هستند:
1) شمسالدين كاشاني
شمسالدين كاشاني در تاریخ منظوم شهنشهنامة چنگیزی در مورد چنگيزخان آورده است:
"بخفت او و بخت جوانش نخفت كه با فــرّة ايــــزدي بود جفت"
(شهنشاهنامه کاشانی،دستنویس مجلس: 54 ب)
و افسانة آبستن شدن جدة چنگیز از نور را نیز چنین به نظم آورده است:
"یكي روشني تافتدر خان او كــه از پرتــوش تازه شد جــان او
بحكــم خــدا آنچـنـان دلـبــــري شـد آبستـن از نور بي شـــوهري
بهــنگــــام زادن بامـــر خـــــدا از آلان قوا ســه پسـر شــد جــدا
كــه فـرّالهـــي بــود يــارشـــان هـم آيـيــــن شـــاهي بود كارشان"
(كاشاني،ن.خ.شمارهي 585سس:18 الف- 17 ب)
" از آن پــاك مـادر نبيـــر و پســر چو شاخ و بر و مـغز و روغن شمــر
همـان بيـــخ او استوارست و شاخ بكستـردهانـد در جـهـــان فـــــراخ
مـر آن شــاخها را شهــاننـد بــار چو چنكيــزخـان و غــزان شهـريـار"
(همان: 17ب – 17 الف)
كاشاني تعبیر "فرّهي ايزدي" و همچنين تركيب "فرّ الهي" را صراحتاً در چندين جاي تاريخ منظوم خود آورده است. وي به احتمال زياد این موضوع را از جامعالتواريخ گرفته اما در اين زمينه به ويژه از احتمال تأسي وي به شاهنامهي فردوسي نيز نبايد غافل بود.
2) شهنشاهنامهي احمد تبريزي(چنگیزنامه)
احمد بن محمد تبريزي مورخ قرن هشتم هجري صاحب منظومهاي است با نام شهنشاهنامه كه تاريخ مغولان را از عهد يافث بن نوح تا سال 738 هجري به نام ابوسعيد ايلخاني به نظم كشيده است. سرودن اين منظومه در بحر متقارب و به سبك شاهنامهي فردوسي هشت سال به طول انجاميده است. ظاهراً سروده شدن آن به امر ابوسعيد بهادرخان بوده است(صفا، حماسه سرایی. 1333: 358).
افسانهی آلان قوا
مغل در ميان همه دوده باز زبردست و جنگ آور و رزمساز
به خال و به زلف و به دانه به دام ز سيمين بران بر برآورده نام
چو آلا قوا سرفرازي نبود به مهر و به ماهش نيازي نبود
سپردند او را بس گفت و گوي به مردي جهانگير پرخاشجوي
يلي نام او بود دوبون دومان ز فولاس جنگ آور پهلوان[؟]
بياورد گل چهره تازه نهال دو فرزند فرخنده پي در دو سال
ازين دو جهاني به يكبارگي نشسته بر تخت بر بارگي
پري چهره و مرد والاگهر دو سه سال بردند با يكدگر
جوانمرد فرمانروا خسته شد لب نازنينش فرو بسته شد
بسوز از سر كامراني نماند نديده جهان در جواني نماند....
دو سه روز فرياد و زاري بود ز انده نبود آنك رادي بود
سوي جاي خود شد دگر بار[ه] او دريغ آنك او رفت بيچار[ه] او
ز شون رهيدند و خوردند مي ز نو باز كو چمگ و ني
دگر باره جستند از بزم كام بخوردند اگر پخته گر بود خام
سپه باز در بند برگ و نوا ز اندوه آزرده آلان قوا
دل از سوز تيره چو لاله شده پريشان چو مشكين كلاله شده
نديدي كسي رويش از مرد و زن ازو برنخوردي بجز پيرهن
ز هر گونه گفتند با او سخن خرد پيشه يك رويه نيكو سخن
كه باشد كه او را به شاهي دهد خديوي كزانش سپاهي نهد
برنجيد گفتا مگوئيد سخت نه خواهان شاهم نه جوياي تخت
ندارم سر ديدن هيچ كس مرا مرد ازين پس بود گور بس
درون پر زتاب و روان پر ز پيچ ز هر گونه گفتند نشنيد هيچ
نشسته يكي روز بر جاي خواب بدو اختري تاخت چون آفتاب
اندر زادن فرزندان آلان قوا از مادر
كه آن سرو بالاي پرهيزگار ز خورشيد تابنده شد باردار
مغل را نگر مردم ديگرند كه يك رويه از پشت ماه و خورند
سهي سرو بارور شد چو مريم به باد مسيحا دمي را زناگاه زاد
شد آشفته بانوي خورشيد روي يكي دخت را گفت بر من ببوي
كه باور كند اين سخن را ز من چه چاره چه گويند در انجمن
جهانا مرا رو سيه مي كني سپهرا تو باري نگه مي كني
ز هر گونه گفتند و او گفت باز به داراي دارنده ي كارساز
ز پشت كسي نيست اين بي گناه ز تابنده چيزيست چون مهر و ماه
ببينيد سالار و سرور شود خداوند اورنگ و افسر شود
سخن كرد باور ازو خويش او كه او بود پرورده در پيش او
همه راست گفته نگفته دروغ ز رخسار او مهر و مه را فروغ
بر نازكش لاله و نسترن تر و تازه از لاله و نارون
سهي سرو آزاد فرّخ نهال سه فرزند آورد در پنج سال
ازين هر سه يكبار پر شد جهان از آن ها كه بودند گيتي ستان
تني چند را يار خواهيم كرد خداوند نيرو و نامي بلند
سرائي كه گيتي ستان بوده اند نيابان چنگيزخان بوده اند
جهانبخش گه گاه گيتي ستان چو تومندخان و چو قولاءخان
چو برنان بهادر نبودست كس بسوكا بهادر به كردار بس
پاسداشت زبان پارسی
احمد تبريزي، شهنشاهنامه را در بارة مغولان اما به زبان پارسی سره سرود. و عهد کرده که هیچ واژههاي انیرانی در آن بهکار نبرد. شاید گمان ميكرد از اين را سروده 16 هزار بیتی وی بر شاهنامهي فردوسي برتری خواهد جست چرا که فردوسی گرچه کوشیده تا پارسی بسراید اما باز هم شماری واژهي بيگانه در آن راه يافته بود. تبريزي در پايان شهنشهنامه، از اين كه جز نامهایی، كه ناگزير از آوردن آنها بوده، يك واژهی تازی به كار نگرفته، ابراز خرسندي ميكند:
"يكي نيست جز نام تــازي درو نكه جون كند كس ببازي درو
ز انديشه فرسوده شذ جان و تن كه باشذ كه نامي بمــاند زمن"
(همان: 132 ب)
پایفشاری تبريزي در کاربرد واژههاي فارسي دري به گونهاي است كه در تلميح قرآني، به جاي عصاي موسي "چوبپا" نشانده است:
"جه انديشه شير ژيان يار ما ز موسي شوذ جوببا اژدها"
(همان: 131 الف)
این غیرت ستودنی نسبت به زبان پارسی و آن ستایشهای شگفت از چنگیزیان از شگفتیهای دوگانهرویی ما ایرانیان است.
[1] . این مطالب برگرفته از پایاننامة آقای جواد راشکی، فرهیختة کارشناسی ارشد تاریخ دانشگاه فردوسی (خرداد 1389) به راهنمایی دکتر جواد عباسی است. شعرها از دستنویسهای دو شهنشاهنامه منظوم نقل شده است . پایاننامهی جواد راشکی با عنوان« تاریخنگاری منظوم در دورهی مغول» کاری است شایستة تحسین. این دانشجو در کنار پژوهش پر دامنهاش که از دقت و پایبندی به اصالت منابع و امانتداری برخوردار است، دو کار در خور توجه انجام داده: یکی بررسی تأثیر شاهنامهی فردوسی در تاریخ نگاری منثور و منظوم فارسی که خود یک پژوهش جداگانه میتواند باشد. دوم بازنویسی و حروفچینی 16 هزار بیت نسخة خطی شهنشهنامهی احمد تبریزی متعلق به موزهی کتابخانهی بریتانیا که در واقع مقدمات تصحیح یک متن کهن (از قرن هشتم ) است. امید که این پایاننامه و نسخه خطی به زودی منتشر شود و در دسترس علاقهمندان قرار گیرد.