«یك كلام و چهل كلاغ»

 از ابرِ پر كلاغی پاییز

سطر سیاه می‌بارد و مردمک سرخ

 

آنتن‌ نازک پشت بام

زیر بار قار قارِ  خبر

خم می‌شود و سیاه

 

روی تلكس‌ها رد پای كلاغ

توی چاپخانه‌ بالهای  كلاغ

سر خط روزنامه پر صدای كلاغ

 

كبوتران دبستانی می‌لرزند

و از ترس كلاغ به كلام دل نمی‌دهند

 

یك كلاغ و یك كلمه

می‌شود «یك كلام و چهل كلاغ»