سبک‌شناسی در گسترة ادبيات کارآيي‌هاي ويژه‌‌تري نسبت به دیگر قلمروهای زبان دارد؛‌ نخست از آن‌رو که سبک‌شناس می‌خواهد راه‌هايی برای افزايش درک و فهم خود پيدا کند؛ مثلاً درک معنای ادبی يک متن، يا شناخت پيشينة ذهنی، اشتغالات فکری، شخصيت، درک مقاصد نويسنده و نيز آشنايی بهتر و دقيق‌تر از شرايط و بافت آفرينش متن. اين روش از طريق مقايسة سبک نويسندگان مختلف، دوره‌ها و ژانرهای ادبی صورت می‌گيرد، در اين مقايسه فرديت و خلاقيت هنرمند شناسايی می‌شود و به سبک‌شناسی پيشرفته می‌انجامد که خود نوعی نقد عملی به حساب می‌آید و برای توضيح واکنش‌های شهودی خوانندگان، کارآمد است. سبک‌شناسی از طریق تمرکز بر بازشناسی ویژگیها، الگوها، ساختارها و سطوح زبان و نیز معانی و تأثیرشان بر خواننده به مسألة تفسیر متون نیز می‌پردازد.

دوم اين‌که سبک‌شناسی تحليل‌هايی ارائه می‌دهد که به کار طبقه‌بندی متون، رده‌بندي انواع ادبی و دوره‌های ادبی می‌آيد. قواعد و اصول و معيارهای اين نوع تحليل که بر اساس ابزارهای زبان شناختی، ادبی و بلاغی، طراحی می‌شوند، غالباً بر پایة تحليلهای دقیق و  آماری پیکره های متنی استوار است و آثار ادبی و دوره‌ها و ژانرها را با دلايل مستند و دقيق علمي طبقه‌بندی می‌کند و درجة تفاوت آنها را تعيين می‌کند.

سومين کاربرد سبک‌شناسی آنجاست که تحليل‌گر زبان‌شناس گونه‌های مختلف سبکی را مورد مطالعه قرار می‌دهد و اين گونه‌های زبانی را چونان نمونه‌های گويا برای پيشبرد درک و شناخت نظری نظام زبان به کار می‌گيرد. در اينجا سبک‌شناس با زبان در مقام ارتباط عينی با زمان مشخص کار ندارد، بلکه نظام زبان را در يک زمان ذهنی (در حالتی مجرد) مورد بررسی قرار می‌دهد.

نظريه‌های ادبی، روش‌هاي نقد ادبي مدرن و تاریخ ادبی هيچ‌كدام از سبك‌شناسي بي‌نياز نيستند. بويژه در روشهاي تحليل انتقادي گفتمان، همة‌ داده‌هاي لازم براي تحليل انتقادي گفتمانها از روش تحلیل سبك‌شناسي حاصل مي‌شود.