ايدئولوژي، سبك و گفتمان
بازتاب ايدئولوژي در سبك و گفتمان
محمود فتوحی
مقدمه
در متن نوشتار و گفتار هر گويندهاي نگرش شخصی و ذهنیت هستيشناختی، ارزشها، تلقيها، باورها، احساسات و پيشداوريهای زمانة وی، بطور خودآگاه يا ناخودآگاه نمودار میشود. شكلهاي كنش و واكنش كلامي با ويژگيهاي يك وضعيت اجتماعي و فکری مشخص پيوند تنگاتنگي دارد.
زبان در سطوح متفاوت، حامل ايدئولوژي است، هم به ايدئولوژي شكل ميدهد و هم از آن شكل ميپذيرد. ايدئولوژي نه تنها «چه گفتن» ما را تحت كنترل خود دارد بلكه «چگونه گفتن» را نيز سازماندهي ميكند. هر دوره و هر گروه اجتماعي و ايدئولوژيك سياههاي خاص از شكلهاي سخن دارد. در یک کلام زبان صورت مادي و تجسم يافتة محتواي ايدئولوژيها و آغشته به آنهاست.
ایدئولوژی در سطوح مختلف سبک و کلام (نظامهای آوایی، واژگانی، نحوی و بلاغی) نمود مییابد. ساختارها و رخدادهاي کلامي، اساساً ماهيتي گفتماني و ايدئولوژيك دارند و بطور غير مستقيم ساختارهاي سياسي و اقتصادي ، مناسبات بازار، روابط جنسي، مناسبات دولت و نهادهاي اجتماعي مانند آموزش و پرورش و... را در خود جاي ميدهند (فركلاف، 1379: 96).
این که ایدئولوژی چگونه در سبک سخن نمود پیدا میکند و چگونه باید مواضع ایدئولوژیک را در متن ردگیری کرد از پرسشهای اصلی سبکشناس و تحلیلگر گفتمان است. موضوعاتی همچون بازتاب ایدئولوژی در ساختارهای زبان، نسبت فردیت هنری و ایدئولوژی، ایدئولوژی در متن ادبی ، تاریخمندی و جاودانگی متن ایدئولوژیک از جمله مسائل مطرح در این مقاله است.
تعریف اصطلاحات
نخست به اختصار تعاریف رایج از اصطلاحات اصلی این مقاله را مرور میکنیم.
«سبک» در متداولترين و رايجترين مفهوم، عبارت است از «روش خاص انجام يک کار». برای انجام هر کدام از رفتارهای انسانی سبکها و شيوههای گوناگونی وجود دارد. به دشواري ميتوان در رفتارهای نوع بشر، رفتاری يافت که توسط تمام انسانها در تمام زمانها و مکانها به روش واحدي انجام پذيرد. از منظر زبانشناسی سخن گفتن، يک رفتار اجتماعی است که بنا به سن، جنسيت و پایگاه اجتماعي افراد به گونههای مختلف صورت ميپذيرد. سبکشناسان براي سبك چند مشخصة خاص را برشمردهاند: گزينش از نظام زبان، خروج از زبان معيار، تكرار و تداوم رفتار زبانی.
گفتمان در اصطلاح عبارت است از گفتار يا نوشتاري كه داراي ساختار و ماهيت اجتماعي باشد. از نظر نورمن فرکلاف (1379) گفتمان عبارت است از «زبان به منزلة كنش اجتماعي». پژوهشگران گفتمانشناسی، تلاش میکنند تا نوعي ارتباط ميان زبان و اجتماع پيدا كنند و نشان دهند كه كاربرد زبان به خودي خود یک عمل اجتماعي است. گفتمانها بر حسب زمان، مكان، مخاطبان، طبقة اجتماعي، تحصيلات و هدف گفتار نيز تغيير ميكنند.
ايدئولوژي: در علوم اجتماعي، سياسي و رسانههاي جمعي اصطلاح ايدئولوژي كاربرد گستردهای دارد. از زماني كه فيلسوف فرانسوي دستو دو تراسي[1] در پايان قرن هجدهم (1796م.) اين مفهوم را برای توصیف عقاید یک گروه خاص مطرح كرد صدها مقاله و كتاب در بارة آن نوشته شده و مفهوم آن پیوسته متحول شده و هنوز در شمار جنجاليترين مفاهيم در علوم اجتماعي باقي مانده است. در همة این بحثها دو رویکرد کلی در بارة ایدئولوژی وجود دارد:
الف) رویکردهای انتقادی: این گروه، نگاه تحقیرآمیزی به ایدئولوژی دارند. این دیدگاه که نخست بر زبان ناپلئون آمد و با نگاه فلسفی مارکس و انگلس بازخوانی و از نو تعریف شد، ايدئولوژي را به منزلة «آگاهي كاذب يا عقايد گمراه كننده»[2] معرفی میکند. از نظر انگلس، مفسر انديشههاي ماركس و بسياري از رهبران ماركسيسم، ايدئولوژيها شكلهايي از «آگاهي كاذب» و عقايد عامهپسند و گمراهكننده هستند كه طبقة حاكم آنها را به منظور مشروعيت دادن به وضعيت فعلي و براي نهان ساختن وضعيت واقعي اجتماعي - اقتصادي به طبقهكارگر تلقين كرده است.[3] به نظرمارکس ايدئولوژي با هدف توجيه جهان پديد ميآيد. ليكن جز بيان ارادة يك طبقة مسلط به منظور باقي ماندن به مسند قدرت نيست. بنابراين مشروعيت بخش به قدرت حاكم است. مشروعيت سلطه، نقش مهمي در بسياري از ايدئولوژيها دارد.
لویی آلتوسر (1918-1990) ماركسيست ساختارگرا نیز در مقالة مشهورش «ایدئولوژی و دستگاههای ایدئولوژیک دولتی» (1970) قائل به این است که آگاهی، توسط ایدئولوژی ساخته و پرداخته میشود. قلمرو ایدئولوژی عرصة مبارزة دوگانه است و ایدئولوژیها از طریق تضاد با یکدیگرشکل میگیرند. آلتوسر سطح ایدئولوژیک را به مثابة مجموعهای از دستگاههای دولتی تلقی میکند و بر چند تز تأکید میورزد: 1) ایدئولوژی رابطة تخیلی افراد را با شرایط واقعی وجود، بازنمایی میکند. 2) ایدئولوژیها دارای وجود مادی هستند (Althusser, 1970) .
در اين معني ايدئولوژي، تصور نظمي است كه از اوضاع موجود فراتر ميرود و آن را تعالي ميبخشد و گاه به مبارزه با آن بر ميخيزد و سعي دارد نظم موجود امور را تحریف کند یا آن را دگرگون سازد و جهان را در دو قطب (خوب/ بد یا ما/ آنها) ردهبندی کند.
ب)رویکردهای بیطرفانه و خنثی: گروه دوم که ديدگاه بيطرفانهاي دارند، ايدئولوژي را «نظامی از عقاید»[4] (پارسونز، 1951) يا یک «نظام فرهنگی»[5] (گریتز، 1973) میدانند. از این منظر ایدئولوژی عبارت است از «نظامی از هنجارها، ارزشها، باورها و جهانبینیها[6] که نگرشهای اجتماعی- سیاسی و اعمال یک گروه، یک طبقة اجتماعی یا جامعه را در حکم یک کل، هدایت میکند»(Noth, 2004) . به بیان دیگر ايدئولوژي عبارت است از باورهاي بنيادين يك گروه و اعضاي آن، بنا بر این با مقولات ادراكي و شناختي افراد مرتبط است و چگونگي تفكر، تكلم و استدلال فرد و گروه را هدایت میکند. اعضاي يك گروه يا فرقه در مجموعهاي از عقايد كلي شريكند و اين كليات، زيربناي نگرش آنها در بارة جهان و راهنماي تفسيرشان از وقايع است و انگيزة آداب و رسوم اجتماعي و معنای نشانههای آنها را شكل ميدهد. ايدئولوژي، مبناي عرف اجتماعي است. كار ايدئولوژي به عنوان نظام عقايد گروههاي اجتماعي و نهضتها، تنها فراهم ساختن معنايي براي درك جهان (از زاوية ديد گروه) نيست؛ بلكه اساس آداب و رسوم و شعائر اجتماعي اعضاي گروه را نيز شكل ميدهد (Van Dijk, 2003) .
در حوزه معنا، تمایز میان امر ایدئولوژیک و غیر ایدئولوژیک بسیار دشوار است. به تعبیری ايدئولوژي در همه جا هست، ايدئولوژي هم در مقام اعتراض و هم در مقام توجيه و هم در مقام دفاع جلوه ميكند. فرمالیستهای روسی در حلقة میخائیل باختین، ایدئولوژی را نظامی از نشانهها میدانندکه کمابیش مترادف فرهنگ است. همة فرآوردههای خلاقة ایدئولوژیک مثل آثار هنری، علمی، نمادها و آیینهای مذهبی و ... همگی و واقعیاتی مادی هستند که آدمی را در حصار خود گرفتهاند (Noth, 2004)
منتقدان ایدئولوژی، عمدتاً ایدئولوژی غالب و حاکم را به نقد کشیدهاند. مسلم است که وقتي ایدئولوژی مسلط شود و قدرت را به دست گيرد زبان را ابزار سلطه ميكند. آلتوسر ایدئولوژی را به دو نوع حاکم و محکوم یا غالب و مغلوب تقسیم میکند. ایدئولوژی غالب موجب تبعیض و اختلاف میشود یعنی تضادهای اجتماعی را «باز تحمیل» میکند (Althusser, 1970)..
ایدئولوژی در متن
با توجه به دیدگاههای گروه دوم که در بالا گذشت، تصور یک سطح صفر تهی از ایدئولوژی در یک متن دشوار است. رولان بارت ایدئولوژی را یک نظام معنایی ثانویه میداند که معنای ضمنی را به معنای اولیه یا معنای صریح میافزاید (سجودی، 1387: 185). از سوی دیگر تفسیر و معنای متن مولود بافت موقعیتی است و در بستر مناسبات اجتماعی زاده میشود، بنا بر این دریک بافت ایدئولوژیک ممکن است تفسیرهای ایدئولوژیک از یک متن غیر ایدئولوژیک ارائه شود.
به هر حال ایدئولوژیها در متون به دو صورت صریح و ضمنی بازتاب مییابند. متنهایی که درآنها ایدئولوژی با صراحت و شفافیت بازتاب یافته، از نوع متنهای گفتمانیاند که بطور مستقیم، نشانهها و محتوای گروه ایدئولوژیک را بیان میکنند. این متنها متعلق به یک «جامعة گفتمانی» یا جامعة تفسیری خاص هستند. یعنی متعلق به گروهی از نویسندگان و خوانندگان که یک ژانر متنی خاص را میسازند و میخوانند.[7] به تعبیر ساختارگرایان جوامع تفسیری در ساختن واقعیت و حفظ آن در محدودة هستیشناختی که برای خود تعریف میکنند مشارکت دارند (Chandler, 2003, 230).
تراکم عناصر ايدئولوژيك در توليد يك متن يا در تفسير آن، نشان از تعلق متن به يك گروه اجتماعی یا گفتمان خاص دارد. نوشتار ايدئولوژيك متعلق به «نظام اعتقادي گروه» است و در درون نظام زباني و نشانهشناختي مشخصی که برساختة آگاهی ایدئولوژیک است تکوین مییابد. این نظام پيروان خود را به واسطة آن سبك و نشانهها از دیگران متمايز میكند و مرزبندي ميان خودي و بيگانه را که در نظام ايدئولوژيك يك ضرورت محض است استوار میسازد.
دوم متنهایی که ایدئولوژی در آنها پنهان و پوشیده و در شمار معانی ضمنی است. در این گروه از متنها، مفاهیم و ارزشهای ایدئولوژیک را به مدد شگردهای بیانی ضمنی با صناعات ادبی و ابهامهای هنری پنهان میکنند. کار مفسر ادبی، کشف مواضع ایدئولوژیک و جهانبینی نهفته در چنین متنهایی است.
ايدئولوژيهاي بزرگ و مؤثر در جهان معاصر (كمونيسم / ضدكمونيسم؛ سوسياليسم / ليبراليسم؛ فمينيسم / سكسيسم؛ نژادپرستي / ضد نژادپرستي؛ صلح طلبي / نظاميگري؛ دینگرا / سکولار) هر کدام به نحوی در این دو نوع متون بازتاب یافتهاند. متنهایی که مستقیماً مبانی فکری آنها را بیان میکنند و متنهای که عمدتاً ادبی و محصول نگرش ایدئولوژی اند و ارزشهای ایدئولوژیک در آنها نهفته و پنهان است. بسیاری از متون ادبی معاصر جهان تحت تأثیر این ایدئولوژیها متولد شدهاند. مثلاً ایدئولوژیهای سوسیالیسم، پانایرانیسم، انقلابیگری، بنیادگرایی، فمينيسم و ... نقش قابل ملاحظهای در جریانهای ادبی ایران معاصر داشتهاند. در دو دهة اخیر گسترش موج فمینیسم، موجب پديد آمدن رمانهاي بحثانگيز در موضوع زنان و مناسبات و حقوق اجتماعي آنها شده است و دور نیست که این جریان به تدریج به ايدئولوژي مسلط در ادبیات بدل شود.
جنبههايي از زبان يك متن ادبي ممكن است نشانههاي معناداري از ايدئولوژي را در خود داشته باشند. شناسايي اين موقعيتهاي و محل رويارويي ايدئولوژيها در متن در روشهاي نوين زبانشناسي و بويژه روش «تحليل انتقادی گفتمان» از اهميت زيادي برخوردار است. این روشها رابطة ميان زبان و نظامهاي اعتقادي و ایدئولوژیها را با حساسیت بررسی میکنند. پرسشهايي که در بررسي ماهيت ايدئولوژيك متن طرح میشود از این قراراست:
- ايدئولوژي چگونه در متن بازتاب یافته است؟ بطور صریح یا ضمنی؟
- آيا ايدئولوژي خاصيتي متعلق به ساختارهاي زبان است يا به رخدادهاي زماني؟
- كدام عناصر زباني محل رويارويي ايدئولوژيها در متناند؟ يا نقطة برخورد ايدئولوژيها در متن كجاست؟
- متن تا چه حد صورت مادي ايدئولوژي و آغشته به آن است؟ برایپاسخ بهاین پرسش باید ببینیم كدام سطوح زباني (نشانهها، معاني يا صورتها، پيش فرضها، اشارات ضمني، استعارات) داراي بار ايدئولوژيك اند؟ و بسامد نشانههاي اجتماعي و ايدئولوژيك در متن نسبت به واژههاي خنثي چقدر است؟ به این ترتیب ميزان نشانداري ايدئولوژيك زبان متن روشن میشود.
- نشانهها تا چه حد پویایی و تأثیر دارند؟
- نسبت عناصر انسجام بخش با عناصر ساختشكن چقدر است؟
- محتواي متن ادبي مولود دريافت و تخيل فردي است یا متعلق به حافظة گروهي ؟
ايدئولوژي و ساختهاي زبان
از آنجا که ايدئولوژي، نظامیاز عقاید است که تلقي كلي از زندگي و «زاويه ديد» را شکل میدهد(Sympson, 1993:12) بنا بر این بر همة جنبههاي زبان تأثیر میگذارد، آن را بازتولید ميكند و براساس آن به گروهبندی نشانهها نهایتاً تبیین موقعیتهای ایدئولوژیک جامعه میپردازد. موقعيت ايدئولوژيك تا حد زيادي معنا و مسیر گفتمان را تغيير ميدهد. يك موقعيت زبانی از چندين زاوية ديد ميتواند توصيف شود يعني رابطة فضا و موضوع از يك كلام تا كلام ديگر فرق دارد. از این رو دیدگاههای ایدئولوژیک اهل زبان، موجب تغییر معنای واژهها، تعابیر، قضایا، گزارهها، عناصر بلاغی و همة بخشهای زبان می شود.
بازتاب ايدئولوژي در عناصر زبان در همة سطوح قابل بررسي است. از نظام آوايي گرفته تا واژگان و ساختهاي نحوي و عناصر بلاغي. سبك شناس يا مفسر ادبی بر مبناي سرنخها و اشارات موجود در متن و نيز با استفاده از متون ديگر (ساختارهاي دروني شدة ايدئولوژيك) به تعبيرهايي منسجم از متن دست مي يابد. انسجام عامل اساسي در ساختن و بازسازي ايدئولوژيك امور در كلام است (فركلاف، 1379: 99).
موقعيت ايدئولوژيك واژه
واژهها در زبان خنثي نيستند، بلكه از لحاظ تاريخي، فرهنگي و ايدئولوژيكي مفاهيم و دلالتهاي ضمني متعدد دارند. در مباحث گفتمانشناسي واژهها را از حيث ارزش گفتماني به دو دسته تقسيم ميكنند: واژگان خنثي يا بينشان[8] و واژگان غير خنثي يا نشاندار[9]. واژگان بينشان، از طبيعيترين و عاديترين اقلام زباني هستند که در اختيار همة اهل زبان قرار دارند و دلالت بر واقعيت ميكنند و از آنها معاني ضمني و كنايي مستفاد نميشود. این واژهها به گروه يا قلمرو خاصي از كلام و گفتمان تعلق ندارند و نزد همة کاربران ارزش یکسانی دارند. اما واژگان نشاندار ، علاوه بر اشاره به مصداق خاص، دربردارندة نگرش و طرز تلقي نويسنده و گوينده هم هستند. واژههاي نشاندار، حامل ديدگاه و نگرش ارزشگذار و تلقيهاي ايدئولوژيك هستند، اين واژگان دارای شاخص اجتماعی هستند. شاخصهای اجتماعی در زبان عبارتند از آن دسته از عناصر زبانی که مستقیماً یک «پارهگفتار» را به یک «گروه اجتماعی» پیوند میدهند. ميزان استفاده از لغات نشاندار يا بينشان و شاخصهای اجتماعی، ميتواند معيار روشنگري براي میزان آغشتگی متن به ارزشهاي ايدئولوژيك باشد.
ايدئولوژي اعتقاد به ارزشهايي است كه در نظر شخص گوينده يا نويسنده طبيعي به نظر ميرسد. گاهي نسبت ميان واژگان و اين اعتقاد بسيار روشن و طبیعی است. مثلاً راديوهاي كشورهاي اسلامي به معترضان فلسطيني «مبارزان آزادي» ميگويد و راديو اسرائيل آنها را «تروريست يا خرابكار» نام ميدهد. اين نامگذاري ناشي از تفاوت در «زاوية ديد» است. هريك از اين دو ايدئولوژي، واژههاي خاص خود را به خدمت ميگيرد و نوعي سرسپردگي اعتقادي به واژهها عطا ميكند.
واژهها در گذر زمان و تحت تأثير رخدادهاي زماني و تغييرات اعتقادي، دستخوش تحولات معنايي ميشوند. در سبكشناسي واژهاي را كه به نظامهاي اعتقادي تعلق دارد و زنده و محرك و سرشار از بار احساسي و عاطفة ايدئولوژيك است واژة «غنيشده»[10] مينامند (Hynes, 1995: 59). واژههاي غني شده، با تثبيت گفتمان ايدئولوژيك به مركز رمزگان ايدئولوژيك وارد ميشوند و تشخص و ترفيع معنايي پيدا ميكنند. برخي واژهها در ميان گروههاي سياسي، انرژي و قدرت ايدئولوژيك دارند و مثل تپانچة آماده شليك هستند.
واژه در مقام نشانة ايدئولوژيك با انبوهي از تار و پودهاي ايدئولوژيكي درهم تنيده شده و شناسنامة ايدئولوژيك دارد. يعني متعلق به يك بافت يا رمزگان جمعي و حاصل توافق جمعي گروه ايدئولوژيك است و در گفتمان ایدئولوژیک بر معانی روشن و مشخصی دلالت دارد. گفتمان گروه ایدئولوژیک بطور اجتماعي سازمان يافتهاست، از اين رو نشانهها تابع ارزشها و عقايد يك گروه اجتماعي سازمان يافتهاند. و معنای آنها در چارچوب تفسیر و خوانش توافقی ایدئولوژیک محدود میشود.
در کلام ادبي، واژهها ماهيت قراردادي خود را فرو ميگذارند و مستقل از بافت ايدئولوژيك عمل ميكنند، اما نويسندة ايدئولوژيك، نشانهها را به منزلة عناصر هويت بخش گروه به كار ميگيرد. بنابراين محتواي نشانه و شاخص ارزشي آن در متن ايدئولوژيك پيوند استواري با گفتمان و رمزگان ايدئولوژيك و فضاي اجتماعي كلام دارد. در نشانة ايدئولوژيكي، صورت و محتوا (دال و مدلول) پيوند ناگسستني دارند، علت اين امر آن است كه تصرف ايدئولوژي در واقعيت، تنها در واژه قابل مشاهده است. تا زماني كه نشانهها محل رويارويي ارزشهاي متضاد و مبارزة طبقاتي باشند زنده و پويايند. اما با زوال ايدئولوژي و تغيير آن، نشانههاي ايدئولوژيك کم رمق میشوند و ميميرند. سرنوشت نشانهها و واژههاي خاص ادبيات سوسياليستي در زبان فارسي پس از افول ایدئولوژی ماركسيسم و سوسياليسم، بيان گر اين مدعاست. نسل جوان امروز معانی ضمنی و حزبیِ «داس و چكش، مترقي، رفيق، ارتجاع، تغيير حركت تاريخ، حل تضادهاي ابدي، توده، زحمتكش، بورژوازي و ...» را نميشناسد. اين نشانهها كه در چهار دهة پیش در زبان فارسی شاخص مرزبندي ميان گروهها و عقايد بود، اكنون به حافظة تاريخ سپرده شده است.
با ظهور و رشد فمینیسم، موضوع جنسیت و زبان روز به روز بیشتر مورد مطالعه قرار میگیرد. در زبان فارسی ویژگیهای مردانة زبان و اصطلاحاتی مانند رجال و مشاهیر، دولتمرد، مردکار، مردافکن، پایمردی و ... همچنین در زبان انگلیسی کاربرد ضمیر مذکر he برای خدا و امور خنثی و اصطلاحات"the human race," "humanity," "mankind," "humankind, chairman" "fireman" محل مناقشة ایدئولوژیک است.
نظامهاي اجتماعي و ايدئولوژيها به اقتضاي نحوه زندگي و نو ع معيشت شكل ميگيرند و به محض تغيير شيوة زندگي دگرگون ميشوند. زبان ايدئولوژي نيز به تبع ايدئولوژي تغيير ميكند. محسوسترين نشانههاي دگرگونيهاي اجتماعي را در واژه و بويژه واژههايي كه در مقام نشانة ايدئولوژيك قراردارند ميتوان ملاحظه كرد. «واژه قادر است كوچكترين و ناپايدارترين مراحل گذار را در دگرگونيهاي اجتماعي ثبت كند» (باختين، 1373: 97). نشانة ایدئولوژیک مثل موجود زنده، زایش و بالندگی و مرگ را تجربه میکند و چونان ابزاری میشود که هستی را بر اساس مدلهای فکری ایدئولوژیک تفسیر و تعبیر میکند. «طبقة مسلط خواهان آن است که خصلتی مقدس و فراسوی طبقات به نشانة ایدئولوژیکی بدهد تا مبارزة شاخصهای ارزش اجتماعی را که در آن جریان دارد، خفه کند یا به درون براند و نشانه را تک لحنی کند» (باختین، 1373: 103). اما آن واژههاي تند و تپنده، پس از مدتي در شرايطي ديگر، به قول رولان بارت به يك تپانچة توخالي بدل ميشوند و تنزل معنايي پيدا ميكنند.[11] حافظة تاریخ انباشته از این نشانههای مردة ایدئولوژیک است که دیگر نمیتوانند عرصهای برای رویارویی صداهای زندة اجتماعی باشند. (همان).
نحو ايدئولوژيك
علاوه بر سطح واژگانی، ساختارهای نحوي جملهها در سخن ايدئولوژيك اهميت خاصی دارد. ايدئولوژي خود را بر روابط نحوي كلمات تحميل ميكند و نوع خاصي از گرامر را نيز بر ميگزيند. البته اين تحميل صريح و آشكار نيست. (Hynes, 1995: 60). مثلاً يك ليبرال مطلق در بحث از آزادي مسألة آزادی (از/ در/ براي/ بخاطر) را مطرح نميكند، بلكه آزادي در نظر وی بيهيچ قيدي مطرح است. اما يك سوسياليست آزادي را با حروف اضافه و متمم (آزادي از- براي- يِ - در - بخاطرِ) مقيد ميكند و دیدگاه ایدئولوژیک وی این پرسشها را در بارة آزادی مطرح میکند: آزادي از چه؟ آزادي براي چه؟ آزادي در كجا؟ آزادي براي چه كسي؟
اين صورتهاي نحوي در گفتمانهاي مختلف ايدئولوژيك كاربردهاي مختلف با مقاصد متفاوتي دارند. گاه شاهديم كه «ارزشهاي همگاني» به عقايد ايدئولوژيك تعبیر ميشوند. مثلاً «آزادي» كه يك ارزش همگاني و عام است در ليبراليسم به «آزاديِ بازار كار»[12] و در ژورناليسم به «آزادي مطبوعات»[13] و در ديدگاههاي نژادپرستانه و فمينيستي به «آزادي از تبعيض»[14] تقليل مييابد (Dijke, 2003: 10).
تغییر حروف اضافه مسیر اندیشه را تغییر میدهد. مثلاً شاعری که خود از رزمندگان جنگ بوده، میگوید: «به امید پیروزی واقعی / نه در جنگ / که بر جنگ». دو حرف اضافة «در» و «بر» در «پیروزی در جنگ» و « پیروزی بر جنگ» دو موضع کاملاً متقابل را بیان میکنند و حامل دو نگرش متفاوت دربارة جنگ هستند. پیروزی «در جنگ» حامل نگرشی ایدئولوژیک است که گوینده، امید پیروزی گروه خود را دارد، اما «پیروزی بر جنگ» حامل نگاهی انسانگرایانه است. در نثر صوفیانة فارسی تغییر حرف اضافه، نقش مهمی در تغییر اندیشه و نگرشهای ایدئولوژیک بر عهده دارد. [15]
كاربرد جملة معلوم يا مجهول، تغيير جايگاه نهاد و گزاره، و بخشهاي جمله براي تأكيد يا عدم تأكيد بر يك موضوع بسيار كارآيي دارد. كاربرد صورتهاي مختلف جمله، نظم واژگانی جملهها، ممكن است نشان دهندة ميزان تأكيد يا عدم تأكيد بر معنايي باشد. چنين تأكيدها يا عدم تأكيدهايي دلالت ايدئولوژيك دارد. مثلاً اگر قرار باشد فاعل به دلايلي ناشناخته بماند و حضورش در متن کمرنگ شود، از صدای نحوی منفعل در جملههاي مجهول و شبه مجهول استفاده ميشود.
گفتمان ايدئولوژيك براي تأكيد بر حقيقي بودن نظرگاه «خودي»، و تحقير ارزشهاي رقيب، از عناصر نحوي شدتبخش بسيار سود ميبرد. از اين روست كه نحو ايدئولوژيك بويژه در كلام گروههاي اقليت و معترض، قاطع، تند، شديد و مقيد به زمان است. برخي از عناصر نحوي شدت بخش عبارتند از:
1. صفتهاي تفضيلي و عالي براي ترجيح نظرگاه خودي بر غير خودي.
2. عناصر تأكيدي: مانند مترادفات، تكرار، قيدهاي تأكيد و انحصار و قطعيت،
3. وجه امري و التزامي كه متضمن ملتزم ساختن اعضا به اصول عقاید است.
4. وجه پرسشي با محتواي نفي و انكار (استفهام انكاري) به قصد تأکید
وجهیت در زبان ایدئولوژیک، قاطع و صریح است. به همین جهت متن ايدئولوژيك از ميان وجوه فعل، دو وجه التزامي و امري را چنان به كار ميگيرد كه كلام متضمن كنش و عمل باشد و شنونده يا گوينده را ملزم و متعهد به انجام عملي بكند. گرایشهای ایدئولوژیک در واقع بيش از آنكه زبان را برای بيان محتوايي به کارگیرند «با زبان كار انجام ميدهند». به همین جهت نقشهای ترغیبی، اقناعی، تنظیمکنندگی زبان در نوشتار ایدئولوژیک (از نوع اول)، کاربرد بیشتری دارد. مثلاً در متون آموزشي و گفتمان تعليمي صوفيه، كنشهاي ترغيبي كلام (Directive Act) غالب است. متنها به مخاطبان روش سلوک، دستور العملها و اوامر و نواهی طریقت را به شیوهای بیان میکنند که براي گوينده يا مخاطب، تعهد و الزام ايجاد شود.
صناعات بلاغي و ايدئولوژي
بلاغت بیش از آن که به بازنمایی «چه چیز» بپردازد، به این توجه دارد که امور «چگونه» بازنمایی میشوند. ایدئولوژی «محتوا» است و صناعات بلاغي، غالباً تابعي از محتوای متن هستند، اما همین صناعات با آن که تابعند عمیقاً در شکل دادن به واقعیات دخالت دارند. زماني كه نويسندة ايدئولوژيست بخواهد اطلاعاتي را كه براي «گروه خودي» ناخوشايند است بياهميت جلوه دهد و بر اوصاف منفي «گروه رقیب» تأكيد كند به بلاغت متوسل ميشود و صناعاتي مانند مبالغه، بزرگ نمايي، تخفيف، حسن تعبير، تكرار، طنز، كنايه و تهكم را به خدمت ميگيرد. صناعات معنوي مانند اغراق و كنايه و استعاره رابطة نزديكتري با مدلهاي ايدئولوژيك و اعتقادات اجتماعي دارند. كنايه، استعارههای تهکمیه و عنادیه، تخفيف و طنز ابزارهاي بلاغي مقتدري براي تحقير مخالف هستند. در جدول زیر نسبت صناعات بلاغی و ژانرهای ادبی با الگوهای ایدئولوژیک تبیین شدهاند[16]
نوع صناعت |
ژانر ادبی |
جهاننگری |
الگوی ایدئولوژیک |
مجاز جزء وکل |
رمان واقعگرا |
واقعگرایی و واقعستایی |
ماركسيسم، سوسیالیسم |
مجاز به علاقههای دیگر |
کمدی |
نگرش مکانیکی |
محافظهکاری |
استعاره : حسامیزی و تشخیص |
شعر و رمانس |
رمانتیک، احساسگرایی |
واقعیتگریزی و آنارشیسم/ فاشیسم |
تمثیل (قیاس) |
روایت تمثیلی |
عقلگرایی |
اصلاح طلبی (رفورمیسم) |
تعریض و کنایه |
طنز و هجو |
بافتگرایی |
آزادیخواهی و لیبرالیسم، نیهیلیسم |
نماد ورمز |
اثر نمادگرا |
مطلقگرایی، تعالیگرایی |
ایدهالیسم، صوفیسم ، گنوسیسم |
پارادوکس |
نگارش خودگار |
واقعیتستیزی سوررئالیستی |
خردستیزی،عصیانگری، آنارشیسم |
چنان که جدول نشان میدهد هر الگوی ایدئولوژیک، ژانر ادبی و صناعت بلاغی خاصی را که متناسب با محتوای آن است بیشتر به خدمت میگیرد. صناعات بلاغی (مجازهای اصلی) بخشی از ژرفساخت نهفته در متن و سبک را در خود دارند. هرکدام از دو قطب استعاری و مجازی زبان، نظام جداگانه ای از حقایق را شکل میدهند و ذهن به مدد آنها ، جهان خاص خود را در درون زبان میسازد؛ مثلاً جهان تخیلی را با استعاره (در شعر) و جهان واقعی را با مجاز مرسل (در رمان) می آفریند. ايدئولوژي رئاليستی سعي دارد تا انديشة خود را در روابط جزء و کل و تداعی مجاورت در امور طبيعي نشان دهد و با این فرایند طبيعيسازي، ایدئولوژی و فرهنگ آن را امري طبيعي جلوه دهد.
براي شناخت اين كه كدام مفاهيم و دلالتهاي ايدئولوژيك، مشخصة سبكي بلاغي دارند، لازم است تا عناصر بلاغي را كه شكلهنده به آن مفاهيم است تحليل كنيم. كوچك كردن و به حاشيه راندن رقيب با كمك استعارهها و تشبيههاي موهن در زبان ايدئولوژي مرسوم است (ون دايك، ۱۳۸۲: 449 -450).
ايدئولوژي مسلط از آنجا كه موضع مشخص، اهداف و ارزشهاي روشن و «عقايد مسلم» دارد، زباني روشن، تك معنا، قاطع و صريح را ميطلبد. به حدي كه گاه وضوح و قطعيت در آن به قشريت هم ميانجامد. بنا بر اين آن دسته از صناعات بلاغي كه سبب ابهام و چندوجهي شدن متن ميشوند برای مقاصد ايدئولوژيك کارآمد نیستند. عموماً ايدئولوژيهاي حاكم از زبان مجازي و صورتهای خيالي كمتر بهره ميبرند. مجازهاي تشويشآفرين و حيران كننده و چندمعنا مانند نماد، پارادوكس، تمثيل رمزي، و آيروني گاه به نوعی هرج ومرج معنایی میانجامد که ممکن است اساس توافقهای گروه اجتماعی را سست کند. عناصري مانند استعاره، نماد تمثيلهاي رمزي و پارادوكس و تهكم و طنز، متن را متشابه، نمادين، چندمعنا و تأويلپذير ميكنند؛ حال آن كه گروه ايدئولوژيك متن را به منزلة اعلانيه يا مرامنامه ميبيند كه باید بر همسویی و وفاق جمعی گروه تأکید کند، قاطع، واضح و تکمعنا باشد و یک تبیین نهایی از جهان و همة امور آن ارائه کند.
ايدئولوژي و فرديت هنري
همانطور كه زبان شخصي وجود ندارد ايدئولوژي شخصي هم وجود ندارد. چرا كه زبان و ايدئولوژي هويت اجتماعي دارند. ايدئولوژي بر اساس ارزشهاي مهم جمعي استوار است و بر عقايد جمعي و باورهاي مشترك پافشاري ميكند نه بر دريافتها و تلقيهاي شخصي. براي فرد ايدئولوژيست، مسائل و ارزشهاي مربوط به گروه، اولويت دارد و امور شخصي و جزئيات روزمره مانند رنگ ماشين و يا نوع كامپيوتر اعتباري ندارد. بنیاد ايدئولوژي بر آگاهي جمعی و توافق گروهي استوار میشود. روانشناسي شناختي و روانشناسي اجتماعي معاصر ميان گونههاي مختلف عقايد و باورها تمايز قائل ميشوند. در يك طبقهبندي رايج عقايد در دو قطب متقابل قرار دارند:
عقايد «الف» |
عقايد «ب» |
خصوصي و شخصي |
اجتماعي و عمومي |
احساسي، عاطفي و مقطعی |
توافقی و ثابت |
دربارة خود |
در بارة ديگري |
در بارة جهان فيزيكي |
دربارة جهان اجتماعي |
عقايد ستون «الف» هنجار نيستند و ارزش جمعي يا گروهي به حساب نميآيند. نوشتن و سرودن در باب اين عقايد، در واقع ايستادن بر سر مواضع شخصي است كه نگرش و سبك شخصي را شكل ميدهد، اما عقايد ستون «ب» متعلق به قلمرو هنجارها و ارزشهاي اجتماعي هستند. همراهي نويسنده با گروه عقيدتي بيش از آن كه او را به بيان عواطف و عقايد شخصي ترغيب كند، او را ملزم به بيان عقايد جمعي ميكند.
عقايد ممكن است بار ارزشي داشته يا نداشته باشند. بر اساس اين قاعده، ميان "دانش" (knowledge) و عقيده (opinion) و تلقي (attitude) تفاوت قائل ميشويم. آگاهي ايدئولوژيك، از نوع «عقيده» است كه غالباً جنبة ارزشگذارانه و جمعی دارد و عقايد خاصتر و نظامهاي اساسي اعتقادات گروه را سازماندهي ميكند. اين نوع آگاهي متعلق به «حافظة اجتماعي» است و متکی بر دانش و تلقي گروهي و اجتماعي است.
مفاهیم ايدئولوژيک پاية حافظة جمعي هستند و نوعاً به گروه اجتماعي تعلق دارند و از آن رو که تضاد ميان گروهها را رقم ميزنند با فضيلتها فرق دارند، فضيلتها گرچه اموری عمومیاند، اما نقش فرهنگيتري نسبت به مفاهیم ایدئولوژیک دارند و در نزد اعضاي برتر و شايستگان فرهنگ ارزندهاند. مثلاً مفاهيمي مثل آزادي، عدالت، استقلال و خودمختاري، محل تفسیر ايدئولوژيها هستند، اما اموری همچون زيبايي، نکویی اخلاق، استعداد و شكيبايي فضیلتاند. مفاهیم دستة نخست ممکن است در میان یک گروه ایدئولوژیک در یک موقعيت خاص از دیدگاهی خاص، معنایی خاص داشته باشند اما دستة دوم در نظر همگان در همة موقعیتها و دیدگاهها همواره ارزش و فضيلت به شمار میآیند.
روانشناسان عمدتاً هر دسته از عقايد را با نوع خاصي از شناخت و حافظه مرتبط ميدانند. عقايد اجتماعي و ايدئولوژيك در «حافظة معنایی» و دراز مدت[17] قرار دارند و عقايد شخصي در حافظة كوتاه مدت یا رویدادی.[18] باورهای شخصي بر اساس تجارب فردی شكل میگیرند و در حافظة فرعي (اپيزوديك) جاي دارند. این حافظه، همان حافظهاي است كه روزانه با آن زندگي ميكنيم و امور روزمره در آن ثبت میشود. بنابر این کاملاً زندگينامهاي ، شخصي و عيني است و تجربههاي شخصي را ثبت ميكند.
ایدئولوژی در حافظة معنایی به صورت «طرحواره» (scheme) ذخیره و تهنشین میشود. طرحواره یک ساختار انتزاعی است که اطلاعات ذخیره شده را سازماندهی و صورتبندی میکند و در هیأت شبکهای از اندیشهها و روابط درهمبافته، کار پردازش گزارههای کلامی را هدایت میکند.
شکل زیر نحوة پیوند ایدئولوژی را با موقعیت تماس اجتماعی و سطوح زبان نشان میدهد.
ايدئولوژي و سبك شخصي
سبک شخصی معمولاً در هنر بیش از دیگر قلمروها محسوس است؛ زیرا هنر شديداً متمايل به «شخصي شدن» است و ايدئولوژي به اجتماعيشدن. اما به هرحال فرد به عنوان يك موجود اجتماعي بناچار تحت تأثير نيروهاي اجتماعي و ارزشهاي گروهي و ايدئولوژيك قرار دارد. با این وصف میتوان گفت که سبك شخصي حاصل فعاليت حافظة شخصي است، و سبك ايدئولوژيك بازتاب حافظة جمعي دراز مدت فرد.
بازتاب ایدئولوژی در دو سبک شخصی و عمومی متفاوت است. به هرنسبت که سبک شخصیتر شود دخالت ایدئولوژی در آن کاهش مییابد. سبك شخصي مولود غلبة رمزگان شخصی و گسترش قلمروهاي غير ايدئولوژيك در متن است؛ اما ايدئولوژي، قلمرو رمزگان اجتماعی است كه در سبك عمومي (جامعة گفتمانی) بيشتر نمودار میشود. با توجه به اين كه سبك ادبي، مولود فرديت خلاق هنرمند است، انتظار ميرود كه در نظامهاي مسلط ايدئولوژيك «سبك خلاق فردي» چندان مجالی برای ظهور نیابد؛ زيرا ايدئولوژي و سلطة آگاهی جمعی و طبقاتي مانع از تحقق «خویشتن» و سد راه تبلور فرديت ميشود.
اين واقعيت را در دورههايي از تاريخ ادبيات فارسي در گفتمانهای ادبيات رسمي درباري، در ادبيات مدرسي و خانقاهي به وضوح ميتوان ديد. آنجا كه ميراث باطني عارفان به صورت يك ايدئولوژي قاطع درآمده و تصوف به يك نهاد اجتماعي و ايدئولوژيك بدل شده، سبكهاي خلاق شخصي كمتر مجال ظهور يافتهاند. شعر عرفاني قرن نهم که ادامة يك گفتمان مسلط ايدئولوژيك بود، به متصوفان آن زمان چندان مجال ابراز فرديت خويشتن را نداد. قصة سبك بازگشت در عصر قاجار نيز چنين بود. اما با تغيير نوع آگاهي در عصر مشروطه و رهايي نويسندگان و شاعران از سلطة طبقة حاكمه و ايدئولوژي شاهمحوري، یکباره با تنوع سبکهاي شخصي روبرو ميشويم اين مسأله پس از سقوط رضاخان در ادبيات دهة بیست هم كاملاً مشهود است. اما در همان دوران، سبكهاي فارسي تحت تأثير انديشههاي ايدئولوژيك سوسياليستها به سوي يكپارچگي و يكدستي و محو فرديت پيش ميرفت. در دهة چهل يكباره با چندين صدا و سبك متفاوت و متنوع مواجه ميشويم.
اگر متن ادبي بار ايدئولوژيك آشكار داشته باشد، به قلمرو ادبيات تبليغي فرو ميغلطد؛ يعني به هر نسبت كه ارتباط متن با ايدئولوژي صريحتر باشد، ادبیت متن و نقش ادبي آن تقليل مييابد. حزب كمونيست اتحاد جماهير شوروي، رئاليسم سوسیالیستی را رويكرد ادبي رسمي پيروان خود اعلام كرده بود. نظريهپردازان سوسياليست، كتابهاي زيادي در مباني هنر ملتزم و زيباييشناسي رئاليستي نوشتهاند. اين سبك اساساً شيوهاي از ادبيات تبليغي در خدمت برنامههای حزب کمونیست بود.
سخن ادبي با آن كه از چشمة عواطف و نيروها و هيجانات شخصي سيراب ميشود اما نميتواند به تمامي خود را از زير سيطرة پنهان ايدئولوژي برهاند. آزادي آفرينش ادبي و ساختشكنيهاي زيباشناسانة آن پيوسته روي در خلق قلمروهاي جديد دارد. سخن ادبی پیوسته در کار شکستن ساختارهای عادی است. بنابراين نمیتواند بازتاب صرف ايدئولوژي باشد بلكه محصول و مولود ايدئولوژي است. یعنی «فرم ادبي قادر به نشان دادن طبيعت ايدئولوژي همراه با نوعي بيغرضي زيباييشناختي است» (سلدن، 1375: 287). مثلاً رمان تاريخي در ايران محصول ايدئولوژي ناسيوناليستي طبقة اشراف است و نه بازتاب دهندة آن. با آن که این ايدئولوژي در متن ادبي به صراحت بيان نميشود اما ژانر رمان تاریخی مولود ظهور اندیشة باستانگرایی و ناسیونالیسم ایرانی است.
نويسندة داستان واقعگرا هر چند در نگارش واقعيت محض بکوشد اما باز هم واقعيت تاريخي را منعكس نميكند. گرچه به ظاهر، داستان و شخصيتها و موقعيتها را به ارادة خود ميسازد اما گزینش و توصیف وی تحت تأثیر ايدئولوژي (آگاهی و تصوير ذهني فرد از تجربة زيسته) قرار دارد. معاني و دريافتهاي متن، حاصل دوبارة برداشت خود از واقعيت است (سلدن، 1372: 79). او دست به گزينش ميزند. یک اثر داستانی ممکن است امور را مطابق با دیدگاه ایدئولوژی حاکم بیان کند و جهان را چنان نشان دهد که آن ایدئولوژی را تأیید کند، اما از سوی دیگر، به عنوان یک اثر نمایشی، جزئیات آن ایدئولوژی را نیز افشا می کند.
تقابل ادبيت با ايدئولوژي
هرچند ايدئولوژيها، تكنيكها و سبكهاي ادبي را براي بيان مقاصد خود فراوان به كار مي گيرند، اما فردیت خلاق هنرمند، پای از مرزهای بستة ايدئولوژي بیرون میگذارد و منجر به خلق متنهایی میشود که متن خلاقة ادبي را با متن ايدئولوژيك متفاوت میکند. برخي از اين تفاوتها از اين قرارند:
1) خاستگاه متن: محتواي متن ادبي بیشتر بر دريافت و تخيل فردي متکی است ولي محتواي متن ايدئولوژيك متعلق به حافظة گروهي است. بنابراين متن ادبي، امكان بيشتري براي بيان باورها و تلقيهاي شخصي فراهم ميسازد حال آن كه متن ايدئولوژيك بر ارزشها و عقايد جمعي پافشاري ميكند. لذا هيجانات فردي و عواطف عام انساني در متن ادبي گاه در تقابل با احساسات حزبي و عقایدگروهي قرار ميگيرد.
2) مسألة زیباییشناختی: اثر ادبي، بر اولويتهاي زيبايي شناسيك محض اصرار دارد اما نوشتار ايدئولوژيك به مباني اعتقادي و ارزشهاي گروه اولويت ميدهد و امور جمالی را برای بیان عقاید گروه اجتماعی به خدمت میگیرد. نتيجة چنين رويكردي آن است كه متن با افول ارزشهاي ايدئولوژيك، تأثيرگذاري خود را از دست ميدهد و پديدهاي زمانمند و تاريخي ميشود. اما متن ادبي، به جهت دربرداشتن ارزشهاي زيباييشناختي و انساني پايدارتر خواهد ماند. به عبارت ديگر متن خلاق هنري، خواننده را به ذات خويش و ماهيت نوساختهاش جلب ميكند. اما متن ايدئولوژيك، چونان يك اثر تبليغي، خواننده را به سوي دیدگاه ايدئولوژيک خود سوق ميدهد.
3) مسألة معنی: متن ادبي چند معنا، متشابه، نمادين، تأويلپذير و چند وجهي است؛ ابهام گوهر ذاتي آن به شمار میرود؛ ولي متن ايدئولوژيك قاطع و صريح و گاه چنان تك معنا ميشود كه قطعيت در آن به قشريت ميانجامد. متن ادبي، درنگآفرین و انعطافپذير، حيرتآور، و تأمل برانگيز است در حالي كه متن ایدئولوژیک، شتابناک، تند، سختگير، انگيزاننده است. ادبيات اساساً ساختارشكن و لغزان و به قول ژولياكریستوا عرصة آزادي است، كاشف و سازندة حقايق نوین است. حال آن متن ايدئولوژیک حاوی آگاهي رسمي سانسور شده و كنترل شده (باختين، 1373: 48) و مدافع و توجيهگر يك حقيقت مسلم فرض شده است.
4) تاریخمندی: متن ادبي، قابليت بيشتري براي مكالمة با نسلهاي مختلف تاريخ فراهم ميكند، ولی متن ايدئولوژيك، به جهت تك صدا بودن، دامنة مكالمه را در میان افراد گروه و هواداران عقاید محدود ميسازد. به این دلیل از دوام و جاودانگي كمتري در گذار زمان برخوردار است و چون بر ارزشهاي گروه اجتماعی خاص تأكيد دارد، با افق انتظارات نسلهای جدید یا با دیدگاههای دیگر گروههای اجتماعي، همخوان نخواهد بود. به عبارتي متن ايدئولوژيك، قادر به مكالمة باز با تاريخ نيست و بلاغت ايدئولوژيك، زمانمند و مقطعي است و به سرعت به جمود ميگرايد.
5) کارکرد متن: متن ايدئولوژيك مهاركننده، نهادساز، تثبيت كننده، سلطهآور، هژمونيك، اجبارگر و سرشار از باور و اعتقاد است. و سخت در تلاش است تا نشانهها را به عنوان شاخصهای اجتماعی گروه، تبيين و تثبيت و تک صدا كند. اما متن ادبي در كار بازي با نشانهها و خنثيسازي آنهاست. از رهگذر بازی با نشانهها، مجازها و معانی مبهم و مجمل و تأويلپذير متولد میشوند كه خود بخود صراحت و معناداری و حركت متن را كند ميكنند.
[1]. Antoine Louis Claude Destutt de Tracy (1754–1836)
[2]. "false consciousness" or "misguided beliefs"
[3]. تا روزگار ما اين مفهوم منفي از ايدئولوژي، - يعني نظامي از اشتباهات، عقايد گمراه كننده و اغواگر كه در خدمت گروههاي حاكم قرار دارند- در علوم اجتماعي رايج بوده و بطور سنتي در تقابل با حقيقت و علم(Science) به كار رفته است. در اين ديدگاه، علم دانش راستين است و ايدئولوژي معرفت فريبنده. اين مفهوم منفي از ايدئولوژي در كاربرد عمومي و سياسي، به صورت عنصر محوري در آمده است. مثلاً در ايدئولوژي ضد كمونيسم كه چندين دهه بر سياست و تحقيقات بخش بزرگي از جهان غرب غلبه داشت ايدئولوژي نوعاً تداعي كنندة كمونيسم بود. بطور كليتر كاربرد منفي اين مفهوم متضمن يك تضاد دو قطبي ميان «ما» و «آنها» است : «ما» دانش حقيقي داريم و «آنها» ايدئولوژي دارند.
[4]. system of ideas
[5]. system of beliefs
[6]. weltanschauungs
[7] . شعر ابوالقاسم لاهوتی که به مناسبت نشر روزنامة «براي سواد» در خجند تاجیکستان سروده شده، صریحاً محتوای ایدئولوژیک و اصطلاحات خاص گفتمان سوسیالیسیتی را در خود دارد.
به دور شاه و اميران بغير بچة باي |
|
به عمر خويش نميديد كس لقاي سواد |
توضیح اصطلاحات: بای: بیگ؛كمبغل: (در تاجيك: رنجبر و تهيدست)؛ فابريك: كارخانه تراكتور الكترو استال؛ بريگاد ضربدار: دستهاي از كارگران و كلخوزچيان كه با فعاليت مخصوصي با كمال سرعت وظايف خود را انجام دهند.كلخوز: مزرعة اشتراكي؛ كلخوزچي: عضو مزرعة اشتراكي سوسیالیستی.
[8]. unmarked
[9]. marked
[10]. charged word
[11] . مثل واژة صوفي در قرن هفتم و قرن هشتم در دو منطقة قونيه و شيراز:
مولوي در قونیه : دفتر صوفي سواد و حرف نيست / جز دل اسپيد همچون برف نيست
حافظ در شیراز : صوفي نهاد دام و سرحقه باز كرد / بنياد مكر با فلك حقه باز كرد
[12]. freedom of the market
[13]. the freedom of the press
[14]. the freedom from discrimination
[15] . در اسرار التوحید آمده است که روزی یاران ابوسعید ابوالخیر به وی گفتند: «فلان مریدت مست در راه افتاده! شیخ گفت: الحمدلله که از راه نیفتاده». بوسعید با جایگزینی حرف اضافة «از» به جای «در» مسیر سختاندیشی معترضان را به جانب تسامح و تساهل تغییر میدهد.
عین القضات همدانی (1370: 313) در مرزبندی میان زاهد و صوفی و مرید و محب خدا میگوید : «زاهد در آن کوشد که نخورد، و مرید در آن کوشد که چه خورد و صوفی در آن کوشد که با که خورد و محبان خدا در آن کوشند که از او خورند بلکه با او خورند».
[16] . اصل این الگو را هایدن وایت در بررسی متون تاریخی بر اساس مجازهای اربعة بلاغت غربی ارائه کرده است (chandler, 2003:138). ما با تغییراتی در الگوها چهار صناعت (استعاره، مجاز جزء و کل، مجاز به علاقههای دیگر، آیرونی) را به هفت صناعت گسترش دادهایم.
[17]. Long Term Memory (LTM),
[18]. Episodic memories
منابع
باختین، ميخائيل. (1373). سوداي مكالمه خنده آزادي، ترجمة مجمد جعفر پوينده، تهران: شرکت فرهنگی هنری آرست.
سجودی، فرزان. (1387). نشانهشناسی کاربردی. تهران: نشرعلم. ویراست دوم
سلدن، رامان. (1372). راهنماي نظرية ادبي معاصر. ترجمة عباس مخبر. تهران: طرح نو.
سلدن، رامان.(1375). نظرية ادبي و نقد عملي، ترجمة جلال سخنور و سيما زماني. تهران: فرزانگان پيشرو.
فركلاف، نورمن. تحليل انتقادي گفتمان. گروه مترجمان. ويراستاران محمد نبوي و مهران مهاجر. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي. مركز تحقيقات رسانهها. 1379.
لاهوتي، ابوالقاسم.( 1946). ديوان. مسكو: ادارة نشريات به زبانهاي خارجي.
ون دایک، تيون آدریانوس. (1382). مطالعاتی در تحلیل گفتمان: از دستور متن تا گفتمان کاوی انتقادی. گروه مترجمان پیروز ایزدی... [و دیگران]؛ ویراسته مهران مهاجر و محمد نبوي. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، مرکز مطالعات و تحقیقات رسانهها.
Althusse, Louis. (1970). "Ideology and Ideological State Apparatuses" (Notes towards an Investigation) in “Lenin and Philosophy” and Other Essays. First published: in La Pensée, 1970; Translated: from the French by Ben Brewster; Monthly Review Press. 1971;
Chandler, Daniel. (2002). Semiotics: The Basic. London: Routledge
Haynes, John. (1995). Style. London & New York: Rutledge.
Haynes, John. (1992). Introducing Stylistics. London & New York: Rutledge.
Jameson, Fredric. (1988). The Ideology of Theory: Essays 1997-1989. Vol. 1. Situation of Theory, foreword by Neil Larsen. London: Routledge.
Noth. Winffried. (2004) . "Semiotics of ideology" in Semiotica. 148. 1/4. pp. 11-21.
Simpson, Paul. (1993). Language, Ideology and point of view. London: Routledge,
Teun A. Van Dijk. (2003). Ideology and discourse: A Multidisciplinary Introduction Internet Course for the Oberta de Catalunya (UOC), Ariel, Barcelona,. http: //www.discourses.org