ابیاتی از شعر وقوعی قرن دهم
کلیم همدانی (990- 1061ق)، که از شاعران مکتب نازک خیال است و پس از مکتب وقوع میزیسته اصلِ راستمانندی در طرز بیان وقوعیان را با تعبیر «راستیِ گفتوگو» بیان کرده است. کلیم راستیِ بیان وقوعی را به راستی سرو تشبیه کرده و با قرار دادن «راستی» در مرکز تشبیه، مضمون نازکی بسته است:
[ گلشن راستی ---> سطر ---> بیان وقوع]
ز سروِ سطرش در گلشن بیان وقوع |
|
نشانِ راستیِ گفتوگو نمایان است |
عجالتاً چند بیتی که حاوی رفتارهای واقعی عاشقان وقوعی قرن دهم است تقدیم شما:
1. سوی باغ آهنگ دارد یار فارغبال من / خشمگین میبیندم یعنی میا دنبال من
(شهیدی، دیوان، ش 770: 27)
2. خوش آن شبی که در آغوش گیرمش تا روز / به زیر پهلوی او دست من به خواب رود
(شهیدی، خلاصه، چشمه، 553)
3. چو نتوانم که گویم پیش او عیب رقیبان را / نویسم روز طوماری و شب در کویش اندازم
(شرفجهان، 135 و غزلان الهند، 151)
4.دیوانهوش روم ز درت خلق را بَرَم / از راه دیگر آیم و تنهات بنگرم
(شرف جهان، 134؛ غزلان الهند، 151)
5. میکرد شب شرف ز تو در کنج غم گله / شرمندهام که در پس دیوار بودهای
(شرفجهان، 162؛ مکتب، 264)
6. به خانهاش روم و این کنم بهانۀ خویش / که مست بودم و کردم خیال خانۀ خویش
(حسابی، مجمع الخواص، 161)
7. ای پاسبان این خانه را راه دگر پی بردهام / اینجا چو نگشودی درم رفتم که آنجا در زنم
(صرفی، خلاصه، قم و ساوه: 236)
8. دست رقیب داشت به دست آن نگار مست / خندان زمن گذشت و مرا گریه داد دست
(امیر نورالله، تحفه، 65)
9.کرده کاکل را پریشان عزم میدان میکنی / باز از سر، خاطر ما را پریشان میکنی
(بوداق بیگ، تحفه، 352)
10. راهم درون باغ تو دربان نمیدهد / گلگشت را بهانه کن و پیش در بیا
(قاضی مسیح الدین، آتشکده، 1147)
11. به دربان دی نگه میکرد و میدید از غضب سویم / مرادش این که این دیوانه را بیرون کن از کویم
(محتشم، 1258)
12. چند گویی که میا و مرو از کوچۀ ما / میروم، راه من است این، به تو کاری دارم؟
(شجاع کاشانی، مکتب، 228)
13. چو برخیزد زخواب ناز و بیند سوی خود رویم / بهانه چشم مالیدن کند تا ننگرد سویم
(ضمیری، مجمع الخواص، 136)
14. شبی که وعده نمایی و دیرتر آیی / زمان زمان به درآیم بر آستانۀ خویش
(جذبی، نفایس المآثر)
15. خانه چون خالی شود گویم که دست من بگیر / دست میگیرد ولی از خانه بیرون میکند
(لسانی، 179)
16. در سخن بود به غیری چو به راهش دیدم / شد خجل گفت که احوال تو میپرسیدم
(ولی دشت بیاضی، مخزن الغرایب، 532)
17. جستوجوی دگری داشت چو پرسیدم از او / منفعل گشت و به من گفت تو را میجویم
(سالک اصفهانی، همان، گ 421 ر)
18. چو همرهی من آن سرو خوشخرام کند / ز بیم طعنه به هر کس رسد سلام کند
(میلی، 82)
19.رفتم به مسجد پی نظارۀ رخش / دستی به رو گرفت و دعا را بهانه ساخت
(میلی، 57)
20. وقت نماز پهلوی او جا گرفتهایم / باشد گه سلام، نگاهی به ما کند
(مقبول قمی، مکتب، 766)
21. به پیش او چو نشینم به فکر فرو رود / که از برم به کدامین بهانه برخیزد
(داعی اصفهانی، خلاصه، 1013ق: مجلس، گ 394 ر)
22. گویی به دیگران سخن اما چو من رسم / تا نشنوم حدیث تو خاموش میکنی
(هلالی، 196)
23. مبادا مست من در خانۀ بیگانهای افتی / همان در خانۀ من به، اگر در خانهای افتی
(رفیعی کاشانی، همان، 187)