شعر یا چیزی دیگر؟
گهگاه دوستان ما شعرهایی با نام «فراسپید» در گروههای تلگرام درج میفرمایند و بحثی بر سر شعریت یا عدم شعریت آنها در میگیرد و اهل مجادله از هم آزرده میشوند و باز تا نوبتی دیگر. چنین بحثهایی این روزها در محافل ادبی جسته و گریخته شنیده میشود. در پرسش از ماهیت شعری این گونه نوشته ها، پرسشهایی به ذهنم رسید که تقدیم می کنم. امید که مورد نقد و نظر دوستان قرار گیرد.
شعر (به مثابه هنر کلامی) دارای عناصری ذاتی است که از رهگذر آن عناصر، هنری میشود و از کلام عادی و طبیعی فاصله میگیرد. این عناصر از عهد باستان در تمدنهای مختلف عبارت بوده است از
1- شکل که در قالب نظم آوایی و بصری نمود مییابد: شامل تناسبهای آوایی، توازن نحوی، تکرارهای صوتی و فیزیکی، شکل بصری نوشتار و مانند آن
2- ساخت معنایی: انسجام و پیوستاری که به درونمایه ای معطوف شود (شکل ارگانیک کلام)
3- عاطفه: شامل عواطف شخصی و عام،
4- خیال که از نظر منطقیان مقوم اصلی شعر است.
علاوه بر امور ذاتی فوق، شعر از نظر کارکرد نیز اوصافی دارد که آن را از کلام عادی متمایز میسازد. مثل تعجیب (غافلگیر کنندگی)، تعجیز (اعجاز)، صناعت و مانند آن
شعر (و عموماً هنر) نوعی صناعت است. واژههای هنر در پارسی، فن و صُنع در عربی، پوئسیس (ساختن) و تِخنه (تکنیک) در زبان یونانی همه دلالت دارند بر ابداع، ساختن و خلق امری تازه و شگفت. امری که ذهنهای عادی از آفرینش آن عاجزند و از عهدۀ هر کسی بر نمی آید.
اما این روزها میبینیم که بسیاری از مردم هیأتی از نوشتار پلکانی را بر کاغذ نقش میزنند و نام شعر بر آن می نهند در حالی که بسیاری از مُقَوَّمات شعر (بنا به عرف و سنت ادبی) در آن مفقود است از جمله:
الف) فرم فیزیکی (صوتی و بصری) ندارد بلکه عصیانی علیه فرم است و تلاشی است برای تخریب نظمها و نظامها.
ب) نظم ارگانیک همبستهای میان پاره های آن نیست، اجزای آن نه همدیگر را حمایت میکنند و نه در کلیت اثر نقشی دارند.
ج) معنا ندارد، و ذهن مخاطب را به هیچ سمت و سویی معطوف نمیکند.
د) عواطف روشن و معینی در آن بیان نشده است.
ه) صورتهای خیالی در آن گسسته و بی هدف است.
و) صاحبش «پدیدهای» نساخته است که مستقل و قائم به ذات باشد.
ز) متن قادر به هدایت فرایند تأویل نیست. تأویلهای آن گسسته و بی تناسب با متن است.
به راستی اگر شعر فرآوردهای از مجموعۀ این فقدانهاست پرسش این است که
- چنین فرآوردهای چه عناصر ذاتی و منحصر به فردی دارد که معرف ماهیت آن است؟
- اگر در تداوم تاریخی شعر است کدام سرمایۀ ذاتی را به نهاد شعر افزوده است؟
- آیا این جریان در مسیر تکاملی شعر پیش میرود؟ یا با طرد ذاتیات شعر مسیری خلاف شعر را میپیماید؟
- آیا چنین نوشتاری علیه ماهیت ذاتی و تاریخی شعر عمل نکرده است؟
- کارکرد فرهنگی و اجتماعی و حتی فردی این فراورده چیست؟
پاسخ به این پرسشها میتواند ما را در بازشناسی ماهیت هنری نثر شعری (نَـثِــعر)، شعر سپید، شعر گفتار، شعر پسامدرن و دیگر اقسام آن یاری دهد. از کسانی که مدافع و هواخواه این طرز نگارش هستند انتظار میرود که با تأمل در این پرسشها روشنگر راه شعر فارسی باشند.
مشابه چنین وضعیتی در داستان نویسی، فیلم، نقاشی و موسیقی و دیگر هنرهای معاصر هم ممکن است رخ بدهد.