بنیادهای نظری رشتۀ زبان و ادبیات فارسی (12)
متنهای ادبی فارسی آنجا که با عقاید تصوف یا اندیشههای ملی یا دینی و سیاسی پیوند خورهاند چونان یک متن ایدئولوژیک تلقی میشوند. شیفتگی مفرط محققان ادبی به شخصیتها و متون عرفانی یا ملی، و گاه ادبیات سیاسی معاصر نمودهایی شبیه رفتار گروههای ایدئولوژیک است. این رفتارهای شبهایدئولوژیک با قبول مطلق گذشتۀ ادبی، بازتولید مبانی زیباییشناسی قدیم و عشق به شاعران و آثار ادبی، و حتی خود رشتۀ ادبیات گسترش یافت. در دانشگاه و کلاسهای تدریس ادبیات، همایشها و سخنرانیها و نوشتههای محققان ادبی هنوز غلبۀ لحن ستایشآمیز موضوع تحقیق و تمجید ادبیات فارسی و تحسین نویسندگان و شاعران مشهود است. نظامهای علمی دانشگاهی به «موضوع» خود نه با شیفتگی بلکه با دید انتقادی مینگرند. سبک گفتار و رفتار محققان ادبیات فارسی به دلبستگی مرامی نزدیکتر است تا پژوهشگری علمی. شیفتگی به موضوع در پژوهشهای ادبیات عرفانی فارسی و ادبیات ملی بیشتر دیده میشود. در چنین مواردی ادبیات فارسی «چونان متنهای ایدئولوژیک» نقش ایفا کرده است.
توصیف شاعران و تمجید آثار ادبی سنت مخصوص و زبان ویژهای پیدا کرد. تأسیس روزافزون گروههای آموزشی ادبیات فارسی در شهرستانها و افزایش تعداد دانشآموختگان ادبیات با همان سنت و زبان ویژه، خود بخود به تثبیت و گسترش یک گفتمان ادبی با ارزشها و باورهای ویژه و زبانی مخصوص در بارۀ ادبیات فارسی انجامید. این نظام ارزشی در حافظۀ جمعی تحصیلکردگان ادبیات فارسی رسوب کرده و گفتمانی جمعی است شبیه به گفتمان یک گروه ایدئولوژیک پدیدار شد. از نمودهای بارز این میل به تحزب در رفتار اعضای گروههای آموزش ادبیات فارسی میتوان به این مقولات اشاره کرد:
1. تلاش برای یکپارچهسازی ذوق زیباییشناسی در خوانش و تفسیر ادبی
2. بازتولید باورهای ادبی (گاه نادرست) در آموزش و پژوهش ادبیات و تکرار روشها و الگوهای کلیشهای در تحقیقات
3. شیفتگی محقق به موضوع تحقیق و تحسین آن
4. تخطئۀ دیدگاههای ناهمسو با باورهای رایج به جای پاسخ علمی[1]
5. توسل به مرجعیت مشاهیر و استناد به اتوریتۀ «بسیاردانان» رشته
6. توسل به تاریخ برای تثبیت الگوها و مشروع سازی باورها
7. فروکاستن مکتبها و نظریههای ادبی دیگر ملل از طریق تطبیق سادهانگارانه با گزارههای کلی در متون گذشتۀ فارسی
8. امتناع از نگاه انتقادی به روشها و نگرشهای خود
هر کدام از این مقولهها که در تحکیم مرام گروههای ادبیات نقش مهمی دارند بررسی مفصلی را میطلبد که این مقال را مجال آن نیست. بسیاری از مدرسان و استادان ادبیات فارسی میان خود با زبانشناسان و گروههای ادبیات انگلیسی و ادبیات ژورنالیستی مرزبندیهای جدی قائل هستند و در جداسازی قلمروها شبیه فرقه و حزب عمل میکنند.
در نتیجۀ نگاه ایدئولوژیک به متون ادبی، برخی ادوار تاریخ ادبی که محتوایی همسو با ایدئولوژی و ذوق حاکم بر گفتمان ادبی دانشگاه داشتند شکوهمند و ارزنده قلمداد شدند و بسیاری از ادوار و آثار ادبی نیز که با ذوق وسلیقه و باورهای حاکم همسو نبود بیمحتوا و فاقد ارزش تحقیق معرفی شدند. مثلاً هواداران ادبیات پیش از حافظ، ادبیات قرن نهم، عصر صفوی، دورۀ بازگشت، قصههای عامیانۀ عصر قاجار و یا نثر داستانی معاصر را منحط و فاقد ارزش ادبی میشمارند. در حالیکه در نظامهای دانشگاهی این نوع ارزشگذاری فاقد وجاهت علمی است.
ادامه دارد .....
7) فقدان روش و نظام مندی
[1] . مثلاً بسیاری از همکاران ما روشها و نظریههای ادبی جدید را برای نقد و تحلیل متنهای فارسی ناکارآمد میدانند. به تطبیق مکتبهای ادبی اروپا با ادبیات ایران روی خوش نشان نمیدهند. به تفسیرهای ایدئولوژیک و دگرسان کمتر پاسخ علمی میدهند و آنها را تخطئه میکنند.