چند عامل سبب شد که متون اخلاقی و صوفیانه در صدر برنامۀ آموزشی و مطالعات ادبی دانشگاه بنشیند. نخست غلبۀ ادیبان مجتهد بر گروه ادبیات دانشگاه تهران که پشتوانۀ نیرومند اطلاعات دینی داشتند، دوم فراوانی متن‌های ادبی سرشار از محتوای دینی، اخلاقی و عرفانی. این دو عامل، روش و دانش کارآمد و نیز مواد کافی برای خوانش اخلاقی و دینی ادبیات فارسی را فراهم کردند.

عامل سوم پیروزی انقلاب اسلامی و بلافاصله انقلاب فرهنگی بود که در پی آن رویکرد دینی غالب شد و متن‌های ادبیات تعلیمی و صوفیانه در رشتۀ ادبیات به متن درسی بدل شدند. تا آنجا که متن‌هایی مانند مرصاد العباد، کشف الاسرار، کشف المحجوب، مصباح الهدایه و رسالۀ قشیریه که بعضاً در شمار مرامنامه‌های صوفیان هستند و وجه ادبی و زیبایی‌شناختی چندان برجسته‌ای ندارند عیناً در عنوان واحدهای درسی ادبیات فارسی قرار گرفتند. درس‌های متون تفسیری، آشنایی با علوم اسلامی، مبانی عرفان و تصوف، سیر آراء و عقاید اسلامی، قرائت قرآن و نهج البلاغه در برنامۀ درسی و آزمون‌های سه مقطع کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری از اهمیت شایان برخوردار شدند.

در نتیجه صدرنشینی تصوف و اخلاق، بخش‌هایی از ادبیات فارسی که باید در دانشگاه مطالعه شود در حاشیه ماند. از جمله ادبیات سیاسی، اجتماعی، ادبیات عامه، ادبیات کودک، ادبیات فلسفی، ادبیات داستانی، ادبیات طنز، ادبیات اقلیت‌ها، ادبیات تطبیقی، ادبیات جهان، ادبیات مطبوعاتی و آموزش نگارش خلاق. ادبیات معاصر نیز که وجه اجتماعی و سکولار در آن غالب بود و از معنای قدسی بهره نداشت و با نگرش‌ها و معارف دینی قابل تفسیر نبود در برنامۀ درسی پس از انقلاب منزلت چندانی نیافت.

ادامه دارد...

6) ادبیات به مثابه ایدئولوژی