4) رویکرد نظریه‌گرا

در  آغاز دهۀ هفتاد شمسی پس از پایان جنگ ایران و عراق و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی آفتاب روشنفکری چپ در ایران افول کرد و بابهای آشنایی با نظریه‌های ادبی غرب در ایران باز شد و به مدد ترجمه‌های پراکنده، خوانش متن‌های ادبی فارسی با نظریه‌های ادبی غربی آغاز گردید. با رواج نظریه‌گرایی نگاه‌ها از منابع کهن و زبان عربی به سوی منابع انگلیسی و فرانسوی معطوف شد و فضل روش‌های عالمان سلف در خوانش و پژوهش ادبیات فارسی با تردید و سؤال روبرو گشت. پرسش‌های تازه‌ای پدیدار شد پرسش از ماهیت متن، ساختار متن، مسألۀ فرم، معنی و سرشت آن، ماهیت خواننده، انواع خواننده، نسبی‌گرایی فهم، اهمیت تأویل، تاریخمندی معنا، فردیت مؤلف، فلسفۀ ادبیات، نسبت ادبیات با نهادهای اجتماعی و درون‌مایه‌های روانشناختی ادبیات. آنچه در مرکز این نظرگاه قرار دارد متن و خواننده است. این رویکرد نه در پی اثبات «معنای قطعی متن» یا یافتن «قصد مؤلف» بلکه شیفتۀ نظرورزی با متن و بازی با نشانه‌ها و معناها است.

این نظریه‌ها همان اندازه که برای نسل‌های جوان جذاب و ذوق انگیز است در نظر ادیبان سنتی بیهوده و بی‌ارتباط با ادبیات فارسی شمرده می‌شود. همزمان با حرکت اصلاح طلبی، میل نسل جوان به تکثرگرایی، شوق آزادی در تفسیر، ذوق رهایی از گفتمان‌های رسمی و جستجوی روش‌های نو شدت گرفت. این امیال از مجرای آشنایی دانشجویان با ترجمه‌ها به تدریج رویکردهای سنتی و ایدئولوژیک را در دانشگاه به چالش کشید. از سوی دیگر رواج نظریه‌های ادبی، قلمرو تازه‌ای در مطالعات ادبی با عنوان «مطالعات میان رشته‌ای» گشود و سبب شد تا متون ادبی فارسی با ورود به قلمروهای دیگر علوم انسانی، موضوع پژوهش‌های دیگر رشته‌های علوم انسانی از جمله فلسفه، زبان‌شناسی، جامعه‌شناسی و روانشناسی و علوم سیاسی بشود.

تأثیرات این چهار رویکرد بر بنیادهای نظری و ساختارهای موجود رشتۀ ادبیات فارسی کمابیش مشهود است. از آنجا که متن ادبی یگانه سرمایۀ ادبیات و موضوع اصلی مطالعات ماست لازم است برای روشن کردن نقش اجتماعی رشتۀ ادبیات نظری به نقش این سرمایه و نحوۀ برخورد با آن در هشتاد سال عمر مطالعات ادبی دانشگاه بیفکنیم.

ادامه دارد .........