بی عنوان ترین زن
تو
را میخوانم ای پنهانترین زن
عجب دشواری ای آسانترین زن!
تو آن عطری كه از آغاز خلقت
روانی در تن پرانترین زن
تویی در ابرهای روشن و پاك
پریشان موترین خندانترین زن
رسولان در جهنم خوش نشستند
به یاد بوسهی سوزانترین زن
سلاطین کشوری را میفروشند
برای غمزهی ارزان ترین زن
خدا اسرار عالم را نوشته است
به خال صورت نادانترین زن
چه شبهایی پرستش کرد صوفی
خدا را در دل عریانترین زن
سماع سرو و صوفی شعلهای شد
به دور قامت رقصانترین زن
خدا را دید شمس الدین تبریز
شبی در چشم پربارانترین زن
تمام قصهها پایان ما بود
تو در هر قصه بی پایانترین زن
تو را از عهد آدم می شناسند
به نام گنگ بی عنوانترین زن
+ نوشته شده در سه شنبه ۴ دی ۱۳۸۶ ساعت 10:17 توسط محمود فتوحی رودمعجنی
|