درست است که در گذشته­‌ی زبان فارسی تا زمان انتشار کتاب سبک­‌شناسی محمدتقی بهار (1330 ش) بحث‌های منسجم و سامان­‌یافته­‌ای درباره­‌ی سبک‌شناسی نمی‌توان یافت؛ اما این بدان معنی نیست که گذشتگان ما هیچ نظری درباره­‌ی سبک سخن نداشته‌اند. مروری بر تاریخ زبان فارسی نشان می‌­دهد که نگرگاه­‌های متنوع و گاه باریک‌بینانه­‌ا‌‌ی در لابه­‌لای کتاب­ها و رسالات گذشتگان وجود دارد. از روزگار باستان مسأله­‌ی آموزش سبک در میان دبیران و منشیان مطرح بوده است؛ هم‌چنین شاعران در خلال اشعارشان از سبک خویش و طرز دیگران بسیار سخن گفته­‌ا‌‌ند. تذکره‌­نویسان فارسی به­‌ویژه در سده­‌های دهم تا سیزدهم هجری در باب طرزهای شخصی و عمومی آراء جالبی دارند. گاه بخش­های کوتاهی از یک کتاب یا رساله عیناً به موضوع سبک­‌شناسی اختصاص یافته است؛ مثل کتاب­های جامع الصنایع و الاوزان سیف جام هروی (قرن 8) و جواهر الاسرار آذری طوسی (د. 860 ق).

در همه­‌ی این منابع هرگاه سخن از شیوه­‌ی بيان يك نويسنده يا شاعر در میان است اصطلاحات طرز، طريقه، شيوه، نمط، سياق، اسلوب، روش و مانند آن‌ها به كار رفته است. دیدگاه­‌های پراکنده در باب سبک در هر دسته از منابع ادبی کهن ما خود پژوهشی مستقل و دامنه­‌دار می­طلبد. این دیدگاه­ها برای بازشناسی ادوار و جریان­ها و سبک­های شخصی و عمومی بسیار حائز اهمیت است. چه بسا بسیاری از آن دیدگاه‌ها پایه‌­های درک و شناخت امروزی ما از انواع ادبی، سبک­‌شناسی و تاریخ ادبیات فارسی را شکل داده است.

در دهه­‌ی سی شمسی، محمدتقی بهار سبک­شناسی را به عنوان دانش مستقل بنیاد نهاد. او کتاب سه جلدی سبک­‌شناسی را برای تدریس در دوره­‌ی دکتری دانشگاه تهران تألیف کرد. او در قصيده‌یي گلايه­‌آمیز خطاب به وزير فرهنگ زمان، به نقش خود در پايه­‌گذاری فن سبك‌شناسي در ايران و تألیف كتاب تطور نثر (سبك‌شناسي) اشاره کرده است (بهار، 1344: ج1 ص 688):

ز علم سبك‌شناسي كسي نبود آگاه

شد اين علوم ز من شهره در جهان ادب

بوَد يكي ز صد آثار من «تطور نثر»

كه كس نيافت چنين گوهري ز كان ادب

رواست گر فضلايش به سينه نصب كنند

كه هست تازه‌ترين گل ز گلستان ادب

این کتاب تاریخ تطور سبک­های نثر فارسی را از آغاز تا دوره­‌ی مشروطه بررسی می­کند. رویکرد اصلی سبک‌­شناسی استاد بهار را زبان­شناسی تاریخی و فقهُ‌ اللغه شکل داده است. روش او در این کتاب توصیفی- تحلیلی است. مجموعه­‌ای از متون نثر ادبی و تاریخی فارسی در سطح واژگانی و نحوی و گاه بلاغی توصیف شده­‌اند. بهار بر اساس این توصیف یک دوره­‌بندی از تطور نثر فارسی تا روزگار خود ارائه کرده که تا امروز اساس دوره­‌بندی­ها و مطالعات سبک­‌شناسی نثر فارسی بوده است. در سبك‌شناسيِ بهار بررسی صورت­های زبان اولویت دارد و پیوند سبک با اندیشه و با مسائل اجتماعی و سياسي چندان پی­گیری نشده است؛ هر چند از بسیاری مواضع کتاب برمی­‌آید که ملک الشعرا دگرگونی ‌زبان را نتیجه­‌ی تغيير اندیشه مي‌داند (برای ارزیابی سبک­شناسی بهار نک. شمیسا، 1364).

ملکُ الشعرا  بهار مانند اكثر شاعران بزرگ در قالب شعر دیدگاه­‌های سبک­‌شناسیک خود را طرح کرده است. اين مباحث سبك‌شناسانه در ديوان وی از بحث در سبك فردي و سبك دوره تا اظهار نظر در تكوين سبك و غيره را در بر مي‌گيرد. بهار فرصت تدوين سبك‌شناسي شعر را نيافت. اگر چنین فرصتی برای او دست می­‌داد سبک­‌شناسی شعر فارسی امروز از میراثی غنی هم‌چون سبک­‌شناسی نثر برخوردار بود.

حسین خطیبی (۱۲۹۵-‏۱۳۸۰) شاگرد بهار و جانشین وی در کرسی سبک­‌شناسی دانشگاه تهران، در سال 1344 شمسی یعنی چهارده سال پس از درگذشت استادش، کتاب­چه­‌ای 172 صفحه­‌ای با نام تاریخ تطور نثر فارسی: قرون ششم و هفتم هجری به انتشارات دانشگاه تهران سپرد. بیست و دو سال بعد کتاب فن نثر در ادب پارسی ‏(1366 ش) را منتشر کرد. بخش نخست این کتاب را به تاریخ تطور و م‍خ‍ت‍ص‍ات ن‍ث‍ر پ‍ارس‍ی از آغ‍از ت‍ا پ‍ای‍ان ق‍رن ه‍ف‍ت‍م هجری اختصاص داده و در بخش دوم به نقد نثر و اقسام آن در طی چهار قرن نخست پرداخته است. مبانی طبقه‌بندی نثر فارسی که خطیبی پیشنهاد کرد، آمیزه‌­ای است از نوع ادبی نثر (خطابه، مقامه، مکاتیب، ترسلات و انواع آن­ها)، صفات نوشتار (نثر نقلی و وصفی)، بافتِ کاربردی (نثر محاوره) و سبکِ نوشتار (نثر مرسل و فنی). خطیبی مختصات سبکی کتاب­های نثر فنی فارسی را در دو سطح لفظی و معنایی نقد و بررسی کرده است. در این کتاب نیز پیوند صورت و محتوا و رابطه‌ی سبک با مسائل اجتماعی و فرهنگی چندان پی­گیری نشده است.

در دهه­‌ی پنجاه شمسی چند کتاب در سبک­‌شناسی شعر فارسی تألیف شد. در دانش­سرای عالی م‍ح‍م‍دج‍ع‍ف‍ر م‍ح‍ج‍وب در کتاب س‍ب‍ک خ‍راس‍ان‍ی در ش‍ع‍ر ف‍ارس‍ی (1350ش) به ب‍ررس‍ی م‍خ‍ت‍ص‍ات س‍ب‍ک‍ی ش‍ع‍ر ف‍ارس‍ی از آغ‍از ظه‍ور ت‍ا پ‍ای‍ان ق‍رن پ‍نجم ه‍ج‍ری پرداخت. پ‍وران ش‍ج‍ی‍ع‍ی در همان زمان سبک شعرپارسی در ادوار مختلفِ سبک خراسانی را نوشت و ن‍ص‍رت ت‍ج‍رب‍ه­‌ک‍ار س‍ب‍ک ش‍ع‍ر در ع‍ص‍ر ق‍اج‍اری‍ه(1350ش) را در مشهد منتشر کرد.

پس از انقلاب دو درس سبک­‌شناسی نظم و نثر در برنامه­‌ی درسی رشته­‌ی ادبیات فارسی، ضرورت تألیف کتاب­های درسی را پدید آورد. سیروس شمیسا استاد دانشگاه علامه طباطبایی تهران با تألیف سه کتاب، در صدد برآوردن نیاز درسی دانشجویان و استادان سبک­شناسی برآمد. او کار در سبک­‌شناسی را در سال 1371 شمسی با تألیف کتاب­های آموزشی برای دانشجویان رش‍ت‍ه­‌ی زب‍ان و ادب‍ی‍ات ف‍ارس‍ی دانشگاه پیام نور تهران آغاز کرد. سبک­‌شناسی نثر وی تلخیص کتاب سه جلدی بهار برای مقاصد آموزشی بود. در ک‍ل‍ی‍ات س‍ب‍ک­‌ش‍ن‍اس‍ی (1372 ش) مسائل نظری سبک­‌شناسی را مطرح کرد که بخش‌های نظری آن برای دانشجویان و مدرسان ادبیات فارسی تازگی داشت. شمیسا در سبک‌شناسی شعر (1374 ش) رویکردی تاریخ ادبی به سبک­های شعر فارسی دارد که ویژگی‌های عمومی و گاه فردی سبک شاعران را در یک نظم خطی تاریخی بیان می‌کند.

استادان رشته‌­های غیر ادبیات فارسی که درباره‌ی سبک­‌شناسی نوشته‌اند رویکردی نظری دارند که با شواهد و نمونه­‌های فارسی همراه می‌شود. از جمله محمود عبادیان، استاد دانشگاه علامه طباطبایی که در پراگ و هامبورگ آلمان دکترای فلسفه خوانده بود کتابی با نام ‏درآم‍دی ب‍ر س‍ب‍ک‌ش‍ن‍اسی در ادبیات (1368ش) نوشت و هم‌راه با ن‍ظریه‌های اروپایی ت‍م‍ری‍ن­هایی از ادب ف‍ارسی برای آموزش و یادگیری سبک آورد. آبشخور روش و مبانی نگرش عبادیان منابع سبک‌شناسی آلمانی است. محمد تقی غیاثی، استاد زبان فرانسه در دانشگاه تهران سبک‌شناسی ساختاری را در کتاب درآم‍دی ب‍ر س‍ب‍ک‌ش‍ن‍اسی س‍اخ‍ت‍اری (1368ش) با شواهد و نمونه­‌های شعری فارسی معرفی کرد. آبشخور رویکرد و مبانی نگرش غیاثی نیز چهار کتاب از سبک­‌شناسی ساختاری در فرانسه است.

م‍ح‍م‍د غ‍لام‍رض‍ای‍ی، استاد دانشگاه شهید بهشتی کتاب س‍ب‍ک‌ش‍ن‍اس‍ی ش‍ع‍ر پ‍ارس‍ی از رودک‍ی ت‍ا ش‍ام‍ل‍و (1377ش) را به همان سیاق سبک‌شناسی شعر شمیسا با جزئیات بیش‌تری در باب زندگی و سبک شاعران نوشت (برای نقد آن نک. فتوحی، 1378). محمدناصر ره‌یاب در افغانستان، سبک و سبک‌شناسی (1381ش) را با تکیه بر منابع سبک‌شناسی ایرانی و افغانی نوشته است. غلامرضایی، سبک­‌شناسی نثرهای صوفیانه (1388) را نیز به سیاقی نزدیک به تاریخ ادبیات نثر عرفانی با اشاراتی به سبک آثار منثور عرفانی تدوین کرده است.

در زمینه‌ی سبک شعر فارسی کتاب و مقاله بیش از نثر نوشته شده که نشان‌دهنده‌ی تعلق خاطر ما ایرانیان به شعر و استمرار کم‌­عنایتی تاریخی ما به نثرنویسی است. برخی از کتاب­های سبک­‌شناسی شعر فارسی عبارت‌اند از: سبک خراسانی در شعر فارسی (1350 ش) تألیف محمد جعفر محجوب، سبک شعر پارسی در ادوار مختلف سبک خراسانی تألیف پوران شجیعی، سبک شعر در عصر قاجاریه (1350ش) تألیف نصرت تجربه‌کار؛ طرز ت‍ازه: س‍ب‍ک­ش‍ن‍اسی غ‍زل س‍ب‍ک ه‍ن‍دی (1384ش) تألیف ح‍س‍ن‌پ‍ورآلاشتی و بسیاری پژوهش­ها درباره­‌ی سبک شخصی شاعران فارسی.

تاریخچه­‌ی شصت ساله­‌ی سبک­‌شناسی فارسی نشان می­دهد که مطالعات سبك در فارسي دچار کاستی­‌هایی نظری و روش‌شناختي است که برخی از آن‌ها عبارت­‌اند از:

1) غلبه‌ی ذهنیت تاريخ ادبي بر سبک­‌شناسی: اشتیاق به دوره­‌بندی­ سبک­ها و گونه­‌شناسی سبک بر اساس ادوار سیاسی (سبک سامانی، غزنوی، تیموری، قاجاری، مشروطه) نشان می­دهد که هنوز سبک‌­شناسی فارسی از زیر سیطره­‌ی تاریخ ادبیات بیرون نیامده است. نگاه ادواری به سبک به‌­ویژه وقتی که الگوی خود را از تاریخ ادبیات فارسی می­گیرد مانع بزرگی بر سر راه گونه­‌شناسی در پژوهش­های سبکی شده است. به همین دلیل است که سبک­‌شناسی فارسی به شناسایی سبک­­های شخصی کم‌تر کمر بسته و سخت دل‌بسته­‌ی توجیه انتساب سبک یک شاعر به سبک­های دوره­‌ای و عمومی است. حال آن­که شناسایی ویژگی­های عمومی سبک و شناخت سبک دوره­‌ا‌ی، با خوانش دقیق یکایک متن­ها و شناسایی فردانیت سبک­های شخصی آغاز می­شود. بر اساس یافته­‌های متنی در مرحله­‌ی بعد می­توان به دسته­‌بندی و گونه­‌شناسی سبکی و شناسایی نظام­های سبکی میان متن­های همگون پرداخت.

2) غفلت از پیوند سبک با درون­مایه و عوامل برون­متنی: محققان ادبی در دانشگاه­های ایران بیش از حد بر صورت­های ادبی تکیه­ دارند. دل‌بستگی بسیار به روش­های فرمالیستی سبب شده تا پژوهش­های سبک­شناسیک در بهترین صورت، صرفاً از گردآوری عناصر زبانی و فهرستی از برجسته­‌سازی­ها فراتر نرود و به کارهای مکانیکی خشک بدل شود. تحليل سبک به ارائه‌ی چند نمونه برجسته­‌سازی واژگانی و نحوی محدود می­شود و تحليل­هاي بلاغي در سطح یافتن صناعات بلاغی فرو می­‌ایستد. حتی بسامدهای معنادار سبک را تحلیل نمی­کنند. چنین روشی نمی­تواند میان محتوا و عوامل برون‌متنی با سبک پیوندی برقرار کند. از آن سو نقدهای مبتنی بر نظریه نیز بی­‌عنایت به سرشت متن و سازه­‌های صوری آن، محتوا را دست­‌مایه­‌ی تعبیرها و تفسیرهای خود می­سازند.

3) فقدان پشتوانه­‌های نظری: در این سال­ها تمام همت سبک­‌شناسی فارسی معطوف به پژوهش­های عملی و کاربردی بوده است که عموماً در حوزه­‌ی ادبیات مخصوصاً شعر فارسی صورت گرفته است. گرچه خوانندگان فارسی زبان، مشتاق مبانی نظری سبک­‌شناسی هستند؛ ولی نظریه­‌ها و روش­های سبک­‌شناسی در ایران چندان به بحث گرفته نمی­شود. فقدان پشتوانه­‌های نظری منجر به فقدان نقدهای روش­مند بر پژوهش­های سترون سبک­‌شناسی شده است. سبک­‌شناسی نظری زمینه‌­ی ارتباط سبک­‌شناس را با دیگر رشته­‌ها برقرار می­کند و الگوهای نظام­‌مندی به او می­دهد.

گمان می­کنم سبک­‌شناسی و به­‌ویژه رویکردهای این دانش که برآمده از زبان­شناسی نوین است، باید پای در میدان گذارد و این کاستی­ها را جبران کند. من سخت دل­بسته­‌ی گفته­‌ی مورخ بزرگ تاریخ نقد، رنه ولک هستم که رویکرد سبک‌شناسی زبانی را «امپریالیسم سبک‌شناسی مدرن» (Wellek, 1986: 143) خوانده است. سبک‌شناسی تأکید دارد که هر تفسیر و قضاوتی باید بر پایه‌ی «خوانش دقیق ِعین متن» استوار گردد؛ به عبارت قدمایی علیکُم بالمتون لا بالحواشی.