در فاصلۀ سالهای 900 تا 1200 قمری در ایران و هند و کشمیر و حتی عثمانی شاید میلیونها بیت شعر سروده و ثبت شده است. تذکره‌های چند جلدی آکنده از منتخبات از تک بیتهایند. تذکرۀ نصرآبادی 8400 بیت، خلاصۀ الاشعار کاشی 30 هزار بیت، عرفات ده ها هزار بیت و ... بر سر برخی ابیات ماجراها می‌رفته مانند این بیت از غنی کشمیری

حسن سبزی به خط سبز مرا کرد اسیر               دام هم رنگ زمین بود گرفتار شدم

که صائب گفته کاش تمام اشعار مرا به ملا طاهر غنی کشمیری می‌دادند و این بیت او مرا (بهارستان سخن، مجمع النفایس پاکستان، 1169 ). و یا بیتی از طالب آملي که گفته اند هيچ كس به جنگ اين بيت برنتوانست آمد:

هر سنگ كه بر شيشه زدم نقش تو بگرفت       آن هم صنمي بهر پرستيدن من شد.

(کلمات الشعراء ص120).

و یا این بیت از ملا عبدالله شوشتری که وقتی در مجلس خواند فریاد از حاضران بر امد و بسیاری حاضر بودند آن را به دیوانی بخرند.

مغان که دانۀ انگور آب می‌سازند                      ستاره می شکنند آفتاب می‌سازند.

در این دوران شاعری یک نفر را به خاطر یک بیت مسلم می دانسته‌اند

به يك بيت شاعر مسلم بود /  اگر مصرعش مصرعي هم بود    (مردم دیده،163)

نام شاعران بسیاری در تذکره ها آمده که شهرتشان تنها به خاطر یک بیت است. فراتر از اینها مصرع برجسته است که  

دلشاعران را می‌رباید و بیت را برای مصرع می سرایند.

یار از نظر چو مصرع بر جسته می رود    فرصت بدیهه‌جوست مرا می‌توان رساند. (بیدل خوشگو. سوم 132)

 در سه قرن دورۀ حاکمیت صفویان، و رواج تک بیت سرایی در ادبیات فارسی، متن بزرگ (اگرچه کمابیش سروده می‌شود) اما  در کانون توجه و ذوق جامعه قرار نمی‌گیرد. خلاقیت در محدودۀ جمله متمرکز می‌شود. دلیل این امر را باید در ساختار اجتماعی و نظامهای عقاید جست. سالهای 900 زمان تغییر در جامعۀایرانی است هم در ساختارهای اعتقادی و اقتصادی و هم ساختارهای فرهنگی و ادبی.  شکل‌گیری طبقۀ پیشه‌ور در شهرهای اصفهان و شیراز و ظهور تشیع این تغییر را نشان می‌دهد. ادبیات که به خانقاه و دربار اختصاص داشت وارد محافل عمومی شد. ذهنیت اجتماعی به جانب  واقع‌گرایی گرایید و نمود بارز این واقعگرایی در سبک وقوع پدیدارشد.  

کم رنگ شدن ایدئولوژی و نظامهای اعتقادی مسلط از عصر تیمویان و سطحی‌نگری در معارف دینی، عامل دیگری بود که زمینۀ خلاء ایدئولوژیک و فردگرایی را در ادبیات  آغاز عصر صفوی فراهم کرد. شاعران این دوره در مرحلۀ جانشینی یک نظام اعتقادی به جای نظام پیشین هستند که این امر در مهاجرت گستردۀ ایشان به هندوستان بی نقش نیست. تک بیت سرایی با فردگرایی و مهاجرتهای فردی و عقاید نورواج یافته رابطه‌ای هست.

در واقع ابرمتنها و شکل‌های بزرگ هنری،  که حاوی روایتهای بزرگ هستند در یک زمینۀ اجتماعی و در دل ساختارهای ایدئولوژیک خلق می‌شوند و مولود حافظۀ جمعی و محملی برای گفتمانهای کلان هستند. روایتهای بزرگ با حافظۀ گروهی و نظامهای مسلط سر و کار دارند و از این رو نقش اجتماعی ویژه‌ای در تاریخ و حیات ملل داشته و دارند. نقشهایی از این دست:

- متن‌هایی که هویت جمعی می‌آفرینند (شاهنامه، و ایلیاد و ادیسه)

- متن‌هایی که منشور اخلاق اجتماعی هستند (بوستان، گلستان، کلیله)

- روایت‌هایی که نظام عقاید (ایدئولوژی) را صورت‌بندی می‌کند (حدیقه، مثنوی، منطق الطیر، بهشت گمشده، سلوک زایر)

- متن‌هایی که رویاروی نظام‌های ایدئولوژیک مسلط می ایستند (رباعیات خیام،اشعار ابو العلاء، بوف کور) و گاه خود نظام دیگری را می آفرینند.

- متن‌هایی که چونان رسانه، نقش تبلیغ و سازماندهی افکارعمومی و تثبیت نظام قدرت را دارند (قصیدۀ مدحی، رمانهای حزبی)

اما آن میلیونها تک بیت‌ سبک هندی از نوع متنهای فوق نیستند. حتی قصیده‌های یک صد بیتی طالب آملی، محمدجان قدسی و بویژه شوکت بخاری مجموعه‌ای است از ابیات که هر کدام غایت زیبایی شناختی خاص خود را دارند و نمی‌توان آنها را متن درهم پیوستۀ فراتر از بیت دانست؛ همچنین زلالی خوانساری در منظومه­های داستانی‌اش مثل محمود و ایاز و سوز وگداز و ... چنان مستغرق در نازک بندی و نازک ادایی در تک بیتهاست که سیر خطی داستان گم می شود.  تک بیت در عصر صفویه در یک فضای کوچک فردی عمل می‌کند مثل یک عکس از یک لحظۀ شخصی، که نقش فردی آن بر نقش اجتماعی‌اش غلبه دارد با این که در محافل ادبی و انجمنهای شعری خوانده می‌شد و دست بدست می‌چرخید. تک بیتهای ناب سبک هندی، تصویری از لحظه‌های زیبایی‌شناسیک و شخصی‌اند که به چیزی بیرون از خود بیت ارجاع نمی‌دهند نه به باوری نه به ارزش خاصی و نه به چیزیهای از این دست. تک بیت، لحظه را نشانه می‌رود، جرقه‌ای مستقل است که مقاصد زیبایی شناسیک ناب را تصویر می کند. نقش زیبایی‌شناختی و تأثیر آن در فضاهای خرد و حافظۀ فردی است و او را کاری با ارزشهای اجتماعی و حافظۀ جمعی نیست. از این روروایتگر کلان اندیشه‌ها و جهان‌بینی‌های عام نیز نیست.

 خوش آن ساعت كه بزم آرا نشيني بر لب جويي              خط پشت لبت چشم قدح را گردد ابرويي 

(ملاطغرا، کلمات ص 121)

معشوق شراب می نوشد، عکس خط پشت لبش در شراب می افتد، موج شراب قدح مانند چشم است و خط پشت لب یار ابرویی برای قدح.

بس‌كه در حسرت خموشي آشنايم گشته است      سايه‌ي من سرمه‌ی آواز پايم گشته است

(علیرضا تجلی، بهارستان سخن، 577)

«سرمۀ آواز پا» یعنی بدون قدم برداشتن بدون صدا (اشاره به سرمه خوردن و گرفتن صدا)