دو نوع خوانش آموزشی و پژوهشی

معمولاً در دورۀ کارشناسی خوانش «ابرمتن‌ها» در اولویت قرار دارد تا دانش و آگاهی پایه در ادبیات را به دانشجو بدهد، وی را با ادبیات والا مأنوس سازد و ذوقش را تعالی بخشد.  در کنار آن  بینش و نگرش روشن‌بینانه‌ای از تاریخ ادبی و دانش‌های ادبی به وی بدهد تا مددکارش در خواندن و درک و تفسیر ادبی شود و برای او بطور نسبی چشم اندازی از تاریخ زبان فارسی، تاریخ فرهنگ و ادبیات ترسیم کند.

البته خواندن همۀ متون برجسته و حتی خواندن همه جانبۀ شاهکارهای ادبی فارسی برای دورۀ کارشناسی و حتی کارشناسی ارشد امکان‌پذیر نیست، بویژه اگر توقع آن باشد که این متن‌ها سطر به سطر در کلاس، به درس خوانده شود. حال می‌توان از دو یا سه نوع خوانش در کل دوران تحصیل جدا گانه بحث کرد:

1) خوانش نخست که به هدف آموختن مهارت‌های خواندن ادبیات صورت می‌گیرد و می‌توان آن را «خوانش آموزشی» نامید. در خوانش آموزشی تمرکز بر قرائت متن‌های مهم و پر تأثیری است که در کانون فرهنگ و سنت‌های نوشتاری قرار دارند. «ابرمتن‌ها» و شاهکارهای ادبی در این گروه قرار دارند. در این مرحله باید بر خواندن حجم زیادی از متن‌های برتر و نیز اُنس پیوسته با آثار ادبی تأکید شود تا زمینۀ شکل‌گیری «شم زبانی»، «شم ادبی» و «شم سبک‌شناختی» در دانشجویان جوان فراهم شود. شم ادبی و زبانی، نوعی خبرگی در تبار شناسی متن ادبی است یعنی بازشناسی سریعِ سرشتِ سبکی، تاریخی و محتوایی متن با تکیه بر دانش متنی و بدون استدلال و بررسی‌های جزئی. درک، تفسیر،  ارزیابی و نقد ادبیات و پایه‌های کار سبک‌شناسی و نقد ادبی بر بنیاد همین شم استوار است. البته نوع نگاهی که در این خوانش‌ها به دانشجو ارائه می‌شود انگیزه‌های خواندن را در او تقویت می‌کند. در مرحلۀ آموزشی، مهارت‌های خواندن (خوانش فیلولوژیک، زبانی، بلاغی، سبکی و محتوایی و ...) باید دقیق صورت گیرد تا دانشجو مهارت‌های اولیه برای ورود به مرحلۀ بعدی ادبیات شناسی یعنی «خوانش پژوهشی» را بدست آورد.

2) خوانش مرحلۀ دوم، تخصصی‌تر است. هم به حیث گرایشی شدن و هم به حیث ژرف کاوی در سنت‌های نوشتاری در هر گرایش یا گفتمان. این گونه خوانش، پژوهشی و کاوشگرانه است. کسی که وارد این مرحله از خوانش ادبیات می‌شود از شم ادبی، بلاغی، زبانشناسی تاریخی و سبک‌شناختی برخوردار است. در این سطح علاوه بر ابرمتنها، متن‌های فرعی و کم اهمیت هم با دقت خوانده می‌شود حتی با دقت بیشتر.

این مرحله بدون برخورداری از یک رویکرد علمی و روشمند مشخص ره به جایی نمی‌برد. دانشجو در این مرحله از خوانش هر چه پیش می‌رود قلمرو کارش رابه ناگزیر باید محدودتر و خصوصی‌تر کند. او ناگزیر است دو حوزۀ مطالعاتی را همزمان و در موازات هم پیش ببرد:

1)   خواندن نظام مشخصی از متون ادبی: یعنی مجموعه‌ای از متن‌های ادبی که با مقاصد پژوهشی و  رویکرد تخصصی پژوهشگر مربوط است.

2)   آشنایی با روش و رویکردی علمی که در پرتو  آن متون ادبی را بخواند، بشناسد، تطبیق دهد و تفسیر، مقایسه، ارزیابی، نقد و  رده بندی کند. یعنی ورزیدگی در مسائل نظری، مبانی و روش‌های یکی از دانش‌ها مثل سبک‌شناسی، روایت‌شناسی، جامعه‌شناسی ادبیات، فیلولوژی، زبان‌شناسی، تاریخ ادبی، روان‌شناسی، روش‌های بلاغی، تفسیری و دیگر رویکردهای نقد ادبی.

برای مثال دانشجو-پژوهشگری که وارد گرایش ادبیات عرفانی منثور شود، حدود  300 متن فارسی عرفانی پیش رو دارد. اگر در دورۀ آموزشی تنها 2 تا سه متن از آنها را خوب خوانده باشد، اکنون می‌تواند 20 تا 30 متن از این گروه را به‌راحتی و با دقت در طول 3 سال بخواند و در زمینۀ شناخت نثرهای عرفانی ، به شم قوی  دست یابد. البته فرض بر این است که اهداف و روش خواندن بر پایۀ داشتن مسئله و کاوش برای حل آن باشد. در این صورت است که بزودی دانشجو، در آستانۀ صاحب نظرشدن در موضوع قرار خواهد گرفت و با ادامۀ آن در دورۀ دکتری به اجتهاد مسلم در زمینۀ پژوهشی خویش دست خواهد یافت.

یادداشت بعدی: بازشناسی انواع متون ادبیات فارسی