رشتهی ادبیات فارسی (5)
اولویت در خوانش متنها
وقتی این پرسش طرح میشود که «چه متنهایی بخوانیم؟» ذهنها عموماً به سراغ کتابهایی خاص و مصداقهای مشخص میرود. مسلم است که بحث بر سر مصداقها چندان ره به جایی نمیبرد و مسئله را دشوارتر میکند. اما میتوان از نوع متنها سخن گفت و نه از متنهای مشخص. به دیگر سخن پرسش را چنین طرح کنیم که در رشتۀ ادبیات برای مقاصد ادبی دانشگاهی (مثلاً آشنایی با تاریخ زبان، فرهنگ و ادبیات یک ملت) چه نوع متنهایی با چه ویژگیهایی در اولویت قرائت قرار دارد؟
به نظر میرسد متنهایی پیشنهاد خواهد شد که داری ویژگیهای زیر باشند:
- متنهایی که نمایندۀ اعلای فرهنگ، اندیشه، هستند.
- متنهایی که اوج خلاقیت هنری در آنها باشد و از نظر فرم و محتوا و پیوند صورت و معنی ابداعی باشند.
- متنهای پر تفسیر که شرح و تأویل زیاد بر آنها نوشته شده است.
- متنهایی که درکانون مناسبات متنی و بینامتنیت قرار دارند.
- متنهایی که بر گفتمانهای ادبی- فرهنگی و ... تأثیرگذاشتهاند و جریانهای نوین را پدید آورهاند.
- متنهایی که محل تلاقی ایدئولوژیها و رویارویی نظامهای عقاید و ارزشها هستند.
- متنهایی که متعلق به «لحظۀ گذار» هستند. یعنی نشانههای گذار از یک دورۀ ادبی یا مرحلۀ تاریخی به یک دوره یا مرحلۀ دیگر را دارند و ...
برخی از این ویژگیها از مختصات اصلی «ابرمتنها» و شاهکارهای ادبی است. به این جهت شاهکارهای ادبی در اولویت خوانش قرار دارند. البته با این مقدمه که شاهکارها صرفاً کلاسیک و کهن نیستند بلکه معاصر و همزمان با ما نیز هستند.
اکنون با سابقۀ هفتاد - هشتاد سالۀ تحقیقات ادبی در زبان فارسی بازشناسی چنین متنهایی دشوار نیست. برخی از متنهایی که هم اینک در زمرۀ واحدهای درسی رشتۀ ادبیات خوانده میشود همین ویژگیها را دارند.
ممکن است بپرسند که جایگاه بقیۀ ادبیات کجاست. یعنی متنهای درجۀ دو و سه؟ کاروند در یادداشت بعدی این مسئله را با تفکیک دو نوع خواندن و بحث از وظایف و اهداف هر یک دنبال خواهد کرد.