جملهها آرام و شیرین میچرخند

در منظومههای موزون

و آهنگهای محزون

 

پارهگفتاری از مدار زبان گریخته

با چشمهای سفید و سرازیر

و دهانی که وارونه میخواند

 

در فضای معلقِ نسبیت

اندام حروف از هم فروپاشیده

 

گفتار پارهها به

بیرون از جهان می‌گریزند

و کلمات با سرگیجههای زرد

تاریخ را بالا میآورند

 

این پسامدرنترین غَثیان[i]

«خوان‌دیدنی» است.

 



[i] . غثیان: بالاآوردن،