ما زندانی اصطلاحات خويشيم
زبان استعاري با آن كه در برخورد اول خواننده را كور مي كند اما پس از تأمل، نوعي بصيرت به دنبال مي آورد بنابراين زبان ادبي جهان ذهن را گسترش و نيروهاي خلاقة آن را پرورش ميدهد، اما نظامهاي اصطلاحات علمي دريافتهاي شخصي را كور ميكنند. زيرا فرايند تفكر را پيشاپيش بر مدار قراردادهاي قبلي در درون نظام واژگان تخصصي مهار ميكنند، از اين رو بصيرت نميآورند و هر گونه انديشهاي با دادههايي از پيش تعريف شده ميزايد كه درستي آنها صرفاً يك قرار داد يا يك نوع مقبوليت عادتي است.
انسان علمي، قرباني اصطلاحات برساختة خويش است. شاید در آينده چيزي جز اصطلاحات بر جهان علم حاكم نباشد. انسان همچنان خود را در نظامهايي كه خود ميسازد به اسارت ميرود. آزادي همچنان دستنايافتني است. آیا پس از غلبة اصطلاحات، باز هم جهان، حكيماني با ذهنهاي بزرگ و روايتهاي بزرگ را در خويش خواهد دید؟ كساني كه از منظري وراي همة اين پنجرههاي تنگ و كوتاه به انسان و جهان بنگرند؟