بلاغت سیاسی (4)
بلاغت سكوت سياسي
معمولا بلاغت، صفتي است براي سخنوري و اقتدار در گفتار و بلاغيان و دانشمندان فن سخنوري هيچگاه سكوت را به صفت بلاغت وصف نكردهاند. اصطلاح «سكوت بلاغي»[1] در بلاغت سياسي جديد مطرح شده و اختصاص به گفتمان سياسي دارد.
از ديدگاه علم اخلاق، پرگويي آفتي است كه سخن را از مرتبةبلندش فرو ميافكند. بنا بر اين گوينده را سفارش به كم گفتن ولي «دُرّ گفتن» ميكنند چرا كه پُر گفتن ماية تباهي كلام است. به قول نظامي گنجوي:
سخن كم گوي تا در كار گيرند كه در بسيار بد بسيار گيرند.
سكوت تنها اخلاقي نيست، بلكه گونههاي ديگري هم دارد: سكوت در عبادتگاه، صمت و سكوت صوفيان براي تأمل و فرو رفتن در ژرفای جان و جهان، سكوت در تشييع جنازه (در آيين مسيحيت)، سكوت پس از شكست، سكوت همسران و ...
اما عرصة سياست، آوردگاه پُر گفتن است و سخن تنها متاع سياستمداران است. در اين عرصه كه گفتار به منزلة عمل است، سكوت نيز نسبت به ساير عرصههاي اجتماعي از اهميت بسيار بيشتري برخوردار است. سكوت سياسي، اهميت استراتژيك دارد. از سياستمدار انتظار ميرود تا پيوسته سخن بگويد و در گفتمان سياسي پيشرو باشد، بيدرنگ نظر بدهد و موضعش را با جديت بيان كند. مردان سياست ناگزير از حضور مستمر در گفتمان سياسي هستند.
هدف از سخنراني سياسي نه اطلاع رساني است، نه موعظه و آموزش؛ بلكه جوهر سخن سياسي بويژه در روزگار ما پاسخ گويي به انتظارات افكار عمومي است. در دنياي دموكراسي سياستمداران از زبان افكار عمومي و به نمايندگي از مردم سخن ميگويند. سخنراني سياسي در درون يك گفتمان پر تنش اجتماعي يا بين المللي و براي غلبه بر يك وضعيت بحراني صورت ميگيرد؛ از اين روست كه سخني كه در عرصة سياست تنش نيفكند و واكنش بر نيانگيزد كلامي است مرده و بي تأثير. و قدرت تأثير بر گفتمان سياسي را ندارد. سخن سياسي مي بايد كه زنده، پيشرو، و واكنش برانگيز باشد؛ زيرا عرصة سياست، جنجاليترين عرصه هاي حيات اجتماعي است. سياستمداري كه سخن مرده بر زبان براند به زودي نامش از صفحة سياست و عنوانهاي درشت خبري پاك ميشود. در آوردگاه سياست، زبان، ابزار سلطه است
سكوت سياسي درست در زماني اهميت پيدا ميكند كه همگان انتظار موضعگيري يك شخصيت سياسي را در يك موضوع مهم دارند اما با سكوت مواجه ميشوند. در گفتمان سياسي، سكوت يك سياستمدار برجسته از آن رو بلاغت و تأثير دارد كه انتظارات را بر ميانگيزد و توقعات و مواضع را افشا ميكند، و افكار عمومي را كاملا آماده ميسازد.
سكوت سياستمدار برجسته در درون گفتمان جمعي و بويژه سياسي به اندازة گفتگو معنا دارد، چرا كه بازار سياست به گفتگو گرم است و سكوت سياسي در يك زمينة كلامي غالباً يك تاكتيك سياسي و شگردي استراتژيك به شمار ميرود؛ اما سكوت در آموزههاي اخلاقي و زاهدانه و صوفيانه يا سكوت در هنگام غم و افسردگي و يا در تشييع جنازه، ابداً استراتژيك نميتواند باشد.
بلاغت سكوت عبارت است از تأثيرگذاري بر بافت يك گفتمان از طريق خودداري از شركت در گفتگو و اجتناب از ارتباط با مردمي كه در انتظار كلامند. سكوت سياستمدار در شرايطي كه همگان انتظار شنيدن ديدگاهها و نظريات سياستمداران را دارند، بسيار معنادار و انتظارانگيز ميشود. هر سكوتي بلاغي نيست. شرط اين كه سكوت بلاغي و مؤثر باشد اين است كه بطور استراتژيك و عمدي در موقعيتهاي بسيار خاص و حساس سياسي و عمومي اعمال شود. بنابراين سكوت بلاغي چهار ويژگي دارد:
- اين سكوت عمدي و از سر قصد است.
- درست در مقابل توقعات و انتظارات عمومي قرار ميگيرد.
- بر بافت گفتمان و شرايط سياسي تأثير ميگذارد و بيش از آنكه بگذارد شرايط بر اهداف سياسي اثر بگذارد اين سكوت بر گفتمان سياسي و اهداف تأثير ميگذارد.
سكوت سياسي سه كاركرد عمده دارد:
- انتظارات و توقعات طبقات و اقشار مختلف سياسي و مذهبي را كشف ميكند.
- برنامههاي گروههاي رقيب را به تعليق مياندازد و مقاصد و احتمالات و اهداف قابل پيشبيني را فاش ميكند
- مناسبات جناحي و حزبي شفافتر ميشود.
زماني كه افكار عمومي در انتظار پاسخ سياستمدار به يك مسألة مهم سياسي است اگر سياستمدار انتظارات عمومي را مسكوت بگذارد سكوتش معنادار ميشود. زيرا افكار عمومي انتظار چنين سكوتي را ندارند. سكوت بلاغي، سكوتي است كه علت آن براي افكار عمومي روشن نيست و نميتوان آن را توضيح داد. اگر دلاليل سكوت سياسي روشن باشد ديگر انتظار و توقعي در افكار عمومي بوجود نميآورد. سكوت زماني بلاغي و مؤثر است كه قصدي باشد و چنان استنباط شود كه عملي هوشمندانه و از سر قصد است نه از سر كوتاهي يا سهل انگاري يا به خاطر مشغلة زياد سياستمدار. در چنين مواقعي اگر سياستمدار سكوت اختيار كند عملش يك تدبير سياسي به شمار ميرود. البته واكنش افكار عمومي ممكن است چيزي غير از آن باشد كه سياستمدار پيش بيني كرده است .
هر چه سكوت سياستمدار به درازا ميكشد، گمانهزنيها به اوج ميرسد، گمانهزني در بارة تصميم او و احتمالات مختلف آغاز ميشود، و پرسش از انگيزههاي پنهان و خفيهكاريهاي سياسي بالا ميگيرد. اين گمانهزنيها در واقع همان معاني و مقاصد قابل پيشگويي است كه اين سكوت به قصد كشف آن صورت گرفته است. يعني اين سكوت، اغراض و مقاصد گروهها و جناحهاي سياسي را پيشاپيش به صحنة سياسي ميكشد و پاسخ اين پرسشها كمكم روشن ميشود كه:
افكار عمومي در بارة اين موضوع به چه ميانديشد؟
مخالفان داخلي كيانند؟
موافقان كيانند و چه انتظاراتي دارند
چه جناحهايي مخالفند؟
چه گروههايي از او پشتيباني ميكنند؟
پاسخ اين پرسشها به تدريج در گفتگوهاي سياسي مطرح ميشود، اين سكوت در واقع جايگزين يك گفتگوي جدي سياسي ميان سياستمدار و گروههاي سياسي ميشود بنا براين، سكوت او به دليل آن كه برخي اهداف را باژگونه كرده و بر بافت و شرايط سياسي تأثير جدي ميگذارد اهميت استراتژيك دارد. زيرا مردم و گروههاي سياسي را به واكنش وا ميدارد يا اينكه آنها را ترغيب ميكند تا موقعيت سكوت را به منزلة يك امر مكتوم و غير مطمئن در مناسبات و روابط سياسي بنگرند يا آن را به معني مدارا و يا ابتكار عمل يك مرد مقتدر تلقي نمايند.
سكوت بلاغي از نظر تئوريك بسيار جالب است زيرا جنبة بلاغي آن بر خلاف ديگر اقسام بلاغي بر شنونده متمركز است و نه بر گوينده. اين سكوت با آنكه يك استراتژي سياسي به شمار ميرود اما شخص سياستمدار فقط آغازگر آن است و دنبالة كار از جمله اين كه هدف از سكوت چيست؟ و چگونه سكوت بر گفتمان انتخاباتي و اهداف و انتظارات و جريانهاي سياسي اثر ميگذارد؟ همه و همه در طول سكوت و از طريق جرياني كه مخاطبان ايجاد ميكنند مشخص ميشود. در ديگر شكلهاي بلاغي، معمولاً نقش اصلي در انگيزش مفاهيم و مقاصد خاص در شنونده، را گويندگان ايفا ميكنند. بدين ترتيب بلاغت سكوت از بسياري از نظريات بلاغي كه روند سازماندهي و استراتژي پيام را از ديدگاه گويندگان توصيف ميكند متمايز است.